+من همه رو فراموش میکنم؛ هر چی که امروز شنیدم و دیدم. باشه؟ فراموش میکنم. تو هم باید همین راه رو بری! همه چی رو برمیگردونیم سر جای اولش.
_ چرا فقط میخوای انکارش کنی؟
+ از زمانی حرف میزنیم که سوخته چان؛ که ازش فقط یه ظرف خاکستر مونده. عقربهها بجای زمان، دور سر ما چرخیدن و این برای من و تو بدترین زمان ممکنه. فراموشی بهتره چان! فقط بهم اعتماد کن.
دو نقطه مقابل هم بودن. کسایی که ضربه میزدن و کسایی که اونجا بودن تا روی زخم ناشی از ضربهها مرحم بذارن؛ چی میشد اگه یه نقطه تصمیم میگرفت نقش هر دو طرف رو برای دیگری بازی کنه؟
●ChanKai
●Angst, drama, romance