Black Swan ∥ Vmin [Completed]
20 parts Complete من اون شب به خودم و اون قوی سیاه قول دادم.
قسم خوردم، که فرشتمو به همه ی آرزوهاش برسونم.
و اون روحشو به من بخشید، بالهاشو به من هدیه کرد،
که تا آخر عمر، تا جایی که مرگ مارو از هم جدا کنه، مواظبش باشم. "
∷∷∷∷∷
سر پسر کوچکتر که روی شونه هاش به خوبی جاخوش کرده بود رو آروم بوسید.
ماه طلایی از این فاصله خیلی دست یافتنی به نظر میرسید، انگار اگه میپرید و دستهاشو باز میکرد،
میتونست به چنگش بیاره و میدونست که بعدش با تمام وجود و عشق اونو به پسر کناریش هدیه میکنه، هرچیزی رو میده تا اون خنده بزرگ شیرینشو دوباره و دوباره ببینه.
"امشب ستاره ها خیلی نزدیک مان، بی نهایت درخشان و زیبا، انگار هرکدومشون دارن باهام حرف میزنن، میخوای بدونی دارن چی میگن جیمین؟ "
پسر کوچکتر پوست نرم دست بزرگتر رو لمس کرد و انگشت هاشونو بین هم قفل کرد
"چی میگن تهیونگ؟ "
لبهاشو به گوش پسر چسبوند و زمزمه کرد
"دارن میگن باید براش آماده باشیم، دارن میگن بالاخره نوبت ماهم میرسه"
....
Cover by: Infectedfantasy
Vmin/short story