در طول مسیر برگشت به خونه توی بغل جیمین بودم و سرمو به سینش تکیه داده بودم به این فکر میکردم که بهش بگم یا نه ؟! به خونه که رسیدیم از ماشین پباده شدم ، جیمینم اینکارو کرد، باهاش بای بای کردم و به سمت د ر خونه رفتم اما هنوز درگیر بودم که بالاخره برگشتم و گفتم : جیمینا ! سوالی نگام کرد که دوباره رفتم نزدیکش وگفتم : راستش میخاستم بگم بابت امروز خیلی ممنونم و اینکه .... _ اینکه .. با انگشتام بازی کردمو و اب دهنمو قورت دادم گفتم : و اینکه میخام بهت بگم .. من قبلا وقتی مست بودم بهت گفتم اما الان که هوشیارم میخام بگم ... من ... عاشقتم ! #jimin #girl&boy #oneshot #smutAll Rights Reserved