خیلی وقت بود که دیگر نمی توانست جریان خون را در رگ هایش حس کند...خشک...سرد...یخ زده...با قلب و روحی عاری از هر گونه احساس...می توانست تمام آن بغض و فریاد های خالی نشده را در گلویش حس کند و در گوش هایش بشنود.می توانست تمام آن زندگی ای را که حال مانند ویرانه ای در جلوی چشمانش آوار شده بود را به خوبی هر روز ببیند....سه سال پیش...سه سال پیش بود که او جنازه او را در..... #Johnlock #Sherlock #John_Watson #Sherlock_Holmes #Fill_Me_With_PoisonAll Rights Reserved
1 part