«چشماتـو ببند. چیزی که میبینی، بهشتِ منه.» + ولی تاریکی تنها چیزیه که میبینم. - آفرین. خودشه! ◈یـه شوهوآی هجده ساله، پس از اخراج شدن از دبیرستانش، به واسطهی نامهای عجیب، سر از آکادمیای در اعماق جنگلی دور افتاده و تاریک درمی آورد: آکادمی سایهها. همه چیز زیادی ساده به نظر میرسد، تا آنکه یک شب شوهوآ بالاخره مهمترین قانون را شکسته و وارد جنگل اسرارآمیز میشود. با این کار، شوهوآ پا به دنیایی ناشناخته میگذارد که تنها در کتابها و فیلمها راجع به آن شنیده است؛ دنیای موجودات افسانهای که تا مدتها هیولاهای زیر تخت و شیطان درون کابوسهای کودکیاش بودند. طی مدتی که شوهوآ سعی دارد با ترس و سردرگمیاش کنار بیاید، با فردی آشنا میشود که اطمینان دارد قبلا او را ملاقات کرده است و همین موضوع سرنوشت هر دوی آنها را دستخوش تغییر میسازد. اما هنگامی که چندین قتل مرموز در آکادمی رخ میدهد و در پی آن دانشآموزانی ادعا دارند که موجواتی سایهوار آنها را تعقیب میکنند، شوهوآ و دوستانش میفهمند آکادمی سایهها، تنها مکانی برای پرورش تواناییها نیست؛ بلکه شبکهای از تارهای درهم تنیدهی رازهای ترسناک را در خود پنهان کرده است که...◈ - فصل¹ سایههاے پوشالـے (بخش دوم) 📚 "خواهر بزرگه"
5 parts