زیاد پیش نمی آید که پشتم را به ماه کنم.ولی به خاطر او با تاریکی دوستی میکنم. یا با ان و تمام هیولاهایش میجنگم. ☪️ نُه ماه از ماه بد گذشته است.گروه برگشته بود و داشت به سمت کالیفرنیا حرکت میکرد تا به کنسول قمر درباره زیا و اتفاقات ان شب بپیوندند.انجا،در ان هتل گران قیمت رز،صدها گرگ دور هم جمع شده بودند تا تعیین مقامشان را جشن بگیرند.اما محل جشن و سرور میتواند به زودی محل جنگی جدید شود. آیا جیلین میتواند ضربه روحی ای را که در آخرین مبارزه اش داشت درمان کند؟آیا میتواند راه خود را از درد گذشته اش پیدا کرده و خوشبختی را به همراه کوانتین برونکس پیدا کند،یا هیولای وجودش فقط برای او مصیبت دیگری به همراه خواهد داشت؟All Rights Reserved