Save The Last Dance For Me
  • Reads 7,063
  • Votes 851
  • Parts 14
  • Reads 7,063
  • Votes 851
  • Parts 14
Ongoing, First published Sep 02, 2020
میتونی هر چقد دلت خواست با اون عوضی که چشاشو روت قفل کرده برقصی، بذار محکم بچسبونت به خودش. میتونی هر چقد دلت خواست به اون یارو که  که دستاتو گرفته لبخند بزنی، ولی یادت باشه آخر شب کی میبرت خونه و تو بغل کی میخوابی. پس عزیزم ، آخرین دور این رقص کوفتی رو برا من کنار بذار.
All Rights Reserved
Sign up to add Save The Last Dance For Me to your library and receive updates
or
#3stucky
Content Guidelines
You may also like
Damon/رام کردن by Lomara_926
19 parts Ongoing
رمانِ: DAMON نویسنده: لومارا کیم‌تهیونگ٬بااون‌پوستِ‌گندُمی و لطیفش ..یجور زیباییِ دست‌نیافتنی داشت..استخونه‌گونهٔ‌ش برجسته بود..لب‌ های خوش‌فرم و قلوه‌ای داشت که همیشه یِ حالتِ نیمه‌لبخند روشون بود ٬ اما چیزی که تهیونگ رو از بقیه خاص‌تر‌ نشون میداد ٬ چشم‌هاش‌بود...قهوه‌ایِ‌روشن مثلِ عَسلِ‌ناب ..بعضی وقتا وقتی نور بهشون میتابید یه هاله‌ی طلایی دورِ مردمک چشمش درست میشد ..مژه های بلند و مشکیش مثلِ‌سایه‌بونه ظریفی روی چشماش افتاده بود تهیونگ ی زیبایی دلنشین و گیرا داشت..ی‌جورایی انگار تابلو نقاشی زنده بود‌ ی اثره هنریِ بی‌نقص.. و جئون جونگکوک.. مردی که به گرگ سیاه میشناسنش.. مافیایی که بیرحم و کاریزماتیکه٬تنهاییِ عمیقی داره.. گذشته ی سختی داشته اونقدر سخت که میتونم بگم از همون بچگی برای تسکین درداش به یه قاتل تبدیل شد "نقطه‌ضعف؟!" ممکنه یِ‌نفر باشه ٬ کسی که قلبش‌رو‌لمس‌میکنه که باعث میشه چشم‌های اون مرده تنها بازشه.. کسی‌که با ی نگاهِ آرومش٬ همه‌ی‌ زخم‌هاش رو ساکت میکنه.. "آیا ممکنه کیم تهیونگ و جئون جونگکوک که از دو دنیای کاملاً متفاوتن.. یکی مثلِ نور ٬ ساده ٬ لطیف و بی‌خبر از تاریکی دنیا.. یکی مثلِ شب٬ پر از راز ٬پر از زخم ؛ پر از خشم و نفرت.." همدیگرو ملاقات کنن.. و بعد‌عاشق‌‌بشن؟
fₒᵣcₑd ₘₐᵣᵣᵢₐgₑ:ازدواج اجباری💍🔇 by 4xiuyclytj
30 parts Ongoing
بخشی از فیک: پدر جیمین:الفات از خارج برگشته جیمین:... پدر جیمین:هی واقعا مشتاق نیستی بعد سال ها نبودنش بری برای دیدنش جیمین:بابا من شیش سالم بود که اون رفت خارج من حتی قیافشم یادم نمیاد پدر جیمین:بلخره که اون بعد ۱۹ سال برگشته کره تو امگاشی وظیفه توئه که بری به دیدنش جیمین:اون..آلفای.. من..نیست(بخش بخش) ___________________________________________________________________________ یونگی:تو فقط برای بدنیا اوردن توله های من اینجایی پس توهم عشق و عاشقی به سرت نزنه جیمین:... ___________________________________________________________________________ پدرجیمین:اون آلفای توئه به علاوه تنها آلفای سلطنتیِ پس میتونه هرکاری که میخواد باهات بکنه پس دیگه اینجا نیا و شکایت نکن چون تو قرار نیست هیچوقت طلاق بگیری این حرف منه و اینجام حرف حرف منه ___________________________________________________________________________ ژانر:اینکه چی پیش بیاد تعداد پارت:نامعلوم وضعیت اپ:سریع اپ میکنم البته اگه حمایت بشه وگرنه شاید کم پس بستگی به ووت و کامنت هایه که میزارید البته فالو کردنتونم کم بی تاثیر نیست و اینکه به حمایتتاتون شدیدن نیازه:)
You may also like
Slide 1 of 10
Damon/رام کردن cover
My Precious Trust || vkook|| Sezon1 cover
^^ KookV short stories ^^ cover
fₒᵣcₑd ₘₐᵣᵣᵢₐgₑ:ازدواج اجباری💍🔇 cover
𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽 cover
RED HOUR | VKOOK ✔️ cover
mi.. sin♡[Kookv]  cover
🚷 MY RED BALLERINA🚷 cover
❊𝐏𝐨𝐥𝐢𝐥𝐥𝐚❊ cover
⚔️🔞 2 MY LITTLE ANGEL🔞⚔️ cover

Damon/رام کردن

19 parts Ongoing

رمانِ: DAMON نویسنده: لومارا کیم‌تهیونگ٬بااون‌پوستِ‌گندُمی و لطیفش ..یجور زیباییِ دست‌نیافتنی داشت..استخونه‌گونهٔ‌ش برجسته بود..لب‌ های خوش‌فرم و قلوه‌ای داشت که همیشه یِ حالتِ نیمه‌لبخند روشون بود ٬ اما چیزی که تهیونگ رو از بقیه خاص‌تر‌ نشون میداد ٬ چشم‌هاش‌بود...قهوه‌ایِ‌روشن مثلِ عَسلِ‌ناب ..بعضی وقتا وقتی نور بهشون میتابید یه هاله‌ی طلایی دورِ مردمک چشمش درست میشد ..مژه های بلند و مشکیش مثلِ‌سایه‌بونه ظریفی روی چشماش افتاده بود تهیونگ ی زیبایی دلنشین و گیرا داشت..ی‌جورایی انگار تابلو نقاشی زنده بود‌ ی اثره هنریِ بی‌نقص.. و جئون جونگکوک.. مردی که به گرگ سیاه میشناسنش.. مافیایی که بیرحم و کاریزماتیکه٬تنهاییِ عمیقی داره.. گذشته ی سختی داشته اونقدر سخت که میتونم بگم از همون بچگی برای تسکین درداش به یه قاتل تبدیل شد "نقطه‌ضعف؟!" ممکنه یِ‌نفر باشه ٬ کسی که قلبش‌رو‌لمس‌میکنه که باعث میشه چشم‌های اون مرده تنها بازشه.. کسی‌که با ی نگاهِ آرومش٬ همه‌ی‌ زخم‌هاش رو ساکت میکنه.. "آیا ممکنه کیم تهیونگ و جئون جونگکوک که از دو دنیای کاملاً متفاوتن.. یکی مثلِ نور ٬ ساده ٬ لطیف و بی‌خبر از تاریکی دنیا.. یکی مثلِ شب٬ پر از راز ٬پر از زخم ؛ پر از خشم و نفرت.." همدیگرو ملاقات کنن.. و بعد‌عاشق‌‌بشن؟