𝑰𝒇 𝒀𝒐𝒖 𝑪𝒍𝒐𝒔𝒆 𝑶𝒏𝒆 𝑬𝒚𝒆 | 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈
  • LECTURAS 12,984
  • Votos 2,258
  • Partes 22
Regístrate para añadir 𝑰𝒇 𝒀𝒐𝒖 𝑪𝒍𝒐𝒔𝒆 𝑶𝒏𝒆 𝑬𝒚𝒆 | 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 a tu biblioteca y recibir actualizaciones
or
Pautas de Contenido
Quizás también te guste
𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄 de Roza_2o22
45 Partes Continúa
_ بازی کردن رو تموم کن یا مطمعن باش اولین کاری که بعد باز شدن دستام میکنم به فاک دادنت باشه..... _از کجا انقدر مطمعنی که دستات باز میشه؟ و چی باعث شد فکر کنی بعد باز شدن دستات توان تکون خوردن داری ************* _یه کار کی عادی میشه و تبدیل به عادت میشه جونگ کوک ؟ _وقتی زیاد تکرار بشه _براوو....از این به بعد قراره به جای عادت قدیمیت که کام گرفتن از سیگار بوده از چیز دیگه ای کام بگیری . _قمار باز خوبی هستی ویکتور....جوری قمار میکنی که حسرت به بردنت دستِ تسلیم بالا میفرسته. _________________________________________ خلاصه : جونگکوک از باند مافیا کوچیکی دستور قتل رئیس بزرگترین مافیا سئول و پسرش رو دریافت میکنه،ولی قبل شروع معموریتش با پسری که باید میکشتش ملاقات کنه و درست وقتی که انتظار نداره گیر میفته و مجبور به پنهان کردن هویتش میشه. چی میشه که پای این گروه مافیای بزرگ به ایستگاه پلیس باز میشه؟ گذشته یا اینده این دو نفر پیوندی داره؟.... ________________ فن فکشن : CHECK MATE کاپل : ورس [ اول به ویکوک متمایله بعد کامل ورس میشه] ژانر : مافیایی | اکشن | اسمات | راز الود | پلیسی | جنایی نویسنده : 𝐈𝐀𝐍 𝐉𝐄𝐎𝐍 وضعیت فیک : پایان یافته
Quizás también te guste
Slide 1 of 10
Choice  cover
Diavolo Del Nord | VK cover
𝙂𝙖𝙢𝙚 cover
𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑾𝒊𝒅𝒐𝒘 cover
[ℭ𝔬𝔪𝔭𝔩𝔢𝔱𝔢𝔡] ༄𝓐𝓰𝓪𝓲𝓷࿐ cover
GAME:Seven Lives cover
خواننده همه فن حریف cover
You Must Be Mine cover
My Man cover
𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄 cover

Choice

23 Partes Concluida

• Name: Choice • Couple: VKook • Writer: Raven • Summary: راه ها جدا و مقصد یکی بود... تو چشم‌های تک‌تک آدم‌های این خراب شده می دیدم که چندان از اینجا بودنشون ناراضی نیستن. از بین اون همه آدم من سراغ کسی رفتم که ته تحملش خاطرات یک روز بود. همه دلشون می خواد سرگرم بشن نه؟ یکی با قرقره سرش گرم می شه یکی با چرخ و فلک. من توی بازی خودم گیر کرده بودم بدون اینکه بدونم فقط مهره ی یکی دیگه‌م. این تیمارستان از اولش هم برای تیمارستان بودن زیادی فریبنده به نظر می رسید و من همیشه می دونستم خودم سرنوشتم رو بهش گره زده‌م، درست همون لحظه ای که چشم‌هام رو بستم و از یکنواخت بودن زندگیم شکایت کردم.