نسیم خنکی که از بین پرده های پنجره باز اتاق صورتش رو قلقلک میداد باعث شد چشماش روباز کنه..... با به یاد آوردن موقعیتی که داشت بادستش روی سینه اش دایره های فرضی میکشید.... :"چیزی شده؟!؟ پوزخنده تلخی زد :"دنیای تاریک ما خیلی خنده داره،من الان لخت سرمو رو سینت گذاشتم و تو داری با موهام بازی میکنی ،با اینکه یک ساعت پیش دوتامون داشتیم تلاش میکردیم همو بکشیم. " نفس عمیقی کشید :"فردا دوباره تلاشمونو میکنیم." By: #meli♡& #melani♡ #larry #ziam #smut⭕ #Sharing❌All Rights Reserved