[Completed]
با نگاه عجیبی تمام صورتم رو از نظر گذروند و لب هاش رو لیس زد . اون الهه فاکی لب هاشو لیس زد !
+اوکی . قبل از این که متوجه بشم به دیوار چسبونده شدم و هیکل بزرگش تماما به من چسبیده شد .
[Completed]
با نگاه عجیبی تمام صورتم رو از نظر گذروند و لب هاش رو لیس زد . اون الهه فاکی لب هاشو لیس زد !
+اوکی . قبل از این که متوجه بشم به دیوار چسبونده شدم و هیکل بزرگش تماما به من چسبیده شد .
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر میکرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر میکرد "دیگه از این بدتر نمیشه!"، جئون جونگکوک، پسرِ شوخ...