"غرقه ی عطری مخملی تو بهشت گرماش زندگی میکنم ، سلول به سلول ، رد پای وجودش رو بو میکشم ، چشمای شیفتم خیره به قاصدکی که پرواز کنان سرانجام تمام سالهای سردم رو به رخ میکشه و من با لبخندی برای اولین بار دیگه چیزی از اون نمیخوام ، دیگه آرزوی بهاری ندارم چون من بهشت رو تو چشماش پیدا کردم"All Rights Reserved