لوهان و بکهیون دوستایی هستن که از بچگی با هم بودن، بخاطر کنجکاوی و البته خوابی که لوهان میبینه، بعد از ۸ سال دوباره پاشونو توی خونه پدری لوهان میزارن، اما با برداشتن دفترچه خاطرات عجیب پدر لوهان اتفاقات مشکوکی براشون میوفته و اونارو درگیر یه ماجرای عجیب و جالب میکنه.... 《کاپل ها::: هونهان☆کایسو☆چانبک》 قسمتی از داستان: + نخند - من خندیدنو دوست دارم + منم خندیدنو دوس دارم ولی تو نخند - چرا ؟ + چون خیلی کوچولو میشی ! ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■ + من به احمق سیاهه رو اعصابم - سیاه؟ + آره سیاه - کدوم احمقی همچین چرندی گفته؟ تو سیاه نیستی + پس چی؟ - تو یه آدم فوقالعاده ای که با اینکه روی اعصابه ولی بخاطر همین پوست خوشرنگش قطعا تاحالا خیلی هارو عاشق خودش کرده، اتفاقا تو نه تنها سیاه نیستی، تازه خیلی هم پوست خوشرنگی داری ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■ + تو خیلی برام خاصی و من نمیتونم بهت بگم چرا، چون هنوز دلیلی براش ندارم - منم دوستت دارم ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■ روز های آپ : آخر هفته ها ازم حمایت کنین، امیدوارم که خوشتون بیاد :)))♡♡♡All Rights Reserved