𝐄𝐦𝐞𝐫𝐚𝐥𝐝_زمُرد «اون همیشه می گفت وقتی می خندیدم دلش می خواست لب هام رو با رنگ زرد روشن کنه.وقتی پر از هیجان می شدم،قرمز رو بهم هدیه می داد چون از نظر اون این رنگ متعلق به من بود اما زمانی که دلسرد می شدم،اون تمام رنگ های سفیدم رو با خشم توی سطل اشغال خالی می کرد و من از خودم می پرسیدم که باید ممنونش باشم؟ گاهی وقت ها هم کلافه می شد و خاکستری هام رو توی مشتش می فشرد و بدون این که بفهمم اون ها رو توی رودخونه می انداخت.انگار که می خواست اون ها رو برای همیشه از زندگیم بدزده و اگه بخوام صادقانه بگم از این کارش خوشم می اومد تا زمانی که اشک هام رو می دید. وقتی من گریه می کردم اون از رنگ سبز متنفر می شد چون می دونست این رنگ نمایانگر غمی بود که نمی تونست دلیلی برای از بین رفتنش باشه.احساس می کردم که توی دنیای رنگ ها،اون کسیه که به روی من سلطه داره و من بین تمام رنگ هایی که اجبارا بهم تلقین کرده بود،گم شدم.رنگ هایی که گاهی وجود من رو تشنه تر می کردن.» کاپل اصلی:یونته ژانر: مافیا،ددی کینک،درام،رومنس،انگست،اسمات نویسنده:NanaZed8 زمان اپلود:سه شنبه هاAll Rights Reserved