داستان درباره تهیونگ که جونگکوک رو به عنوان هدیه در روز تولدش میگیره و کوکی که از قبل عاشق تهیونگ بوده و چی میشه اگه یه روز از اون عشق دیگه چیزی باقی نمونه؟ سرنوشت چیز عجیبیه و البته ترسناک مثل رود خونه ای که میمونی درحال جاری شدنی فک میکنی داری راهی میشی تا با قطره هات سنگ هارو بشکافی و به دریا برسی اما مقصد چیزی جز یک مرداب نیست و تو گاهی فقط باید راهی بشی. +بزار لمست کنم بزار لمس کنم عمق غم ودرد هاتو بزار بدنامون یکی بشه و درد هامون تقسیم شاید از بار غممون کم شه شاید بتونیم با هم تحملش کنیم .... کاپل اصلی :ویکوک یکم صحنه ها خشن داره . ^-^ اما خب حس میکنم ارزشش رو داره 💜 سلام بچه ها این اولین فنفیکیه که مینویسم امیدوارم دوسش داشته باشید و این که من زود به زود اپ میکنم اگر بخواید احتمالا یا روزی دوتا پست یا یه روز درمیون دوتا پست