[کامل شده] تو دوباره اینجایی، توی بغل من... بازم به هیچی نه نمیگی و مردی که دخترتو ازت گرفتهرو میبوسی، باید اقرار کنم خیلی خیلی از اون چیزی که فکر میکردم سنگدلتری. چطوره منم یکم مثل خودت باشم ها؟ خلاصه؛ سانا بدون هیچ گناهی سه سال جهنمیو پشت سر گذاشته؛ هنوز با جونگینی که ادعا میکنه عاشقشه درگیره و از یه طرفم سرو کلهی مینهویی پیدا شده که میخواد ازش استفاده کنه تا به اهدافش برسه... اگه دنبال یه مثلث عشقی هات و غیرقابل پیش بینی هستید داستانو از دست ندید. برای درک بهتر اتفاقات داستان بهتره که "دربارهی لنا" رو بخونید. این فیک تقریبا مستقله اما شخصیتاش همون شخصیتای درباره لناست.