جیمین یه پسر تازه وارده که یه راز کوچولو داره و تهیونگ یه پسر شرو شیطونه که خودش یه رازه چی میشه اگه این دوتا راز همو بفهمن ولی در موقعیت و مکان نامناسب؟ (ت.... تهیونگ؟! ای.... این.... خودتی؟) با چشمایی که درشت شده بود میپرسه و یه قدم عقب میره (جیمین بزار توضیح بدم....) با اجز میگه و به جیمین نگاه میکنه (هيچی نگو اینجا نگو) میاد سمت تهیونگ دستشو میگیره و میرن سمت کلبه ای که تو جنگله ولی متوجه نشده بود که تهیونگ با تعجب و محبت داره به رفتارش نگاه میکنه....... (خب فک کنم باید جفتمون یه چیزاییو برا هم دیگه بگیم...) <><><><><><><><><><><><><><> سلاااااااامممممم موچی صحبت میکنه^_^ امید وارم خوب باشین اومدم با یه فک گوگولی مث خودتون*-* ژانرشم الان خدمتتون میگم '-' مدرسه ای/تخيلی/ورولف/وامپایر/کاپلی/هیجانی/اسمات روز خاصی واسه آپ نداره ولی سعی میکنم جمعه تا جمعه آپش کنم کاپلاش شامل کیا میشه؟ ^o^ ویمین/سپ/نامجین/کوک و یه دختر خاص*-* دیگه همین فیکمو دوست داشته باشین بهم انرژی بدین اگه بازدید خوبی داشته باشه زود زود آپ میکنم*-* دوستتون دارم بوس پس کله های خوجملتون ^~^All Rights Reserved
1 part