جنگ جهانی دوم به واپسین ماهها رسیده و پیش از تسلیم بی قید و شرط ژاپن، شبه جزیرهٔ کُره در خودنزاعی هولناکی به سر میبرد و در پی چنین جنایاتی منزل آقای کیم طعمهٔ بمب و زبانههای آتش شد؛ روزی که پدر، مادر و خواهر خردسال تهیونگِ هجده ساله مقابل چشمهاش زنده زنده سوختند و جزئ میلیونها قربانی جنگ شدند. چنین حادثهای تار و پود روان و هویت تهیونگ کم سن و سال رو درید، نه خویش رو دوست داشت نه وطن رو؛ سالها گریخت و پس از استقرار در رُم به ارتش ایتالیا پیوست و با بیست سال خدمت، اسم و رسم ویلیام تِرنِر فرماندهٔ اول نیروهای ایتالیا، دست راست ژنرال رو یافت. در این بازە روابط کرهٔ جنوبی با غرب مسیر طلایی در پیش گرفته و قرار بر ادغام نیروهای کره و ایتالیا شد اما همهچیز مسیر دیگری در پیش گرفت زمانی که فرمانده ترنر از اتاق یکی از فرماندهان ارتش کره، فرمانده جئون جملهٔ "خوش اومدی پسرم" به گوشش رسید. طبق اطلاعاتش، پسر جوانِ فرمانده جئون نظامی نبوده و ارتش ایتالیا حضور هر غیرنظامیای رو در محیط اردوگاه منع میکرد؛ قانونشکنی در نیروهای تحت فرمان ویلیام تِرنِر جایی نداشت پس مستقیم با پیگیری چنین مسئلهای، هم پای خود و هم پای پسر کم سن و سال فرمانده جئون رو به مسائل زیادی باز کرد!All Rights Reserved