جونگ کوک پسری که توی زندگی هر اسیبی دیده و تهیونگ یه پسری که مهربون و جذاب که پدرش اونو مرد بزرگ کرده بود . . . . -ته؟یه سوال بپرسم؟ +آهوم بیب میشنوم... با شنیدن بیب کوک شیطونیش گل کرد.... +ددیا...! عشقم....!منو دوست دالی؟ با قیافه کیوت نگاهش کرد تهیونگ که هورنی و عصبانی شده بود: -هی !تو!انکار تنبیه لازم شدی.... و ما تهیونگ رو داریم که دنبال کوک میدوئه تا حرفشو ثابت کنه
1 part