𝐃𝐢𝐬𝐭𝐫𝐢𝐜𝐭
"خوش اومدید مِستِر مککن."
بعد از اون حرف راسل، اسکارلت دستاش رو از روی چشماش برداشت و گیج نگاهی به جِیسِن که مقابل بهش ظاهر شده بود میندازه.
از داخل هلیکوپتر به پایین میپره و با صورت جدی و چشمان نافذ خاکستری اش به اسکارلت خیره میشه.
"مشتاق برگشتم بودی پرنسس؟"
اما اسکارلت به قدری وحشت زده بود که نتونه حرفی بزنه. گلوش خشک شده بود و با چشمایی ریز به لباس های جیسن خیره شده بود. اونا با وقتی که داخل کلاب بود فرق داشتن.
اینجا دقیقا چه فاکی داشت اتفاق میوفتاد؟
《فن فیکشن جاستین بیبر》
• OUR DISTRICT, OUR HOME •
Written by: Viana & Setare