𝖂𝖞𝖛𝖊𝖗𝖓ঔৣ
  • Reads 1,814
  • Votes 308
  • Parts 2
  • Reads 1,814
  • Votes 308
  • Parts 2
Complete, First published Dec 04, 2020
همه چیز از جایی شروع شد که پادشاه کیم سوکجین فهمید، غرق شدن توی چشم های اژدهاش رو خیلی دوست داره.


❖︎ اسم: Wyvern 
❖︎کاپل اصلی: نامجین
❖︎ژانر: رومنس، فانتزی، اسمات، تاریخی، انگست
❖︎نویسنده: Nyxowy، Nycto


[Completed]
All Rights Reserved
Sign up to add 𝖂𝖞𝖛𝖊𝖗𝖓ঔৣ to your library and receive updates
or
#6dragon
Content Guidelines
You may also like
گربه عروسکی(تکمیل شده) by ZahraAmini4
27 parts Ongoing
هر شب به خاطر اون عوضی از درد به خودش می پیچید. اون بی رحم هر شب با تمام توانش بهش تجاوز میکرد. تعجب کرده بود که چرا تا الان از اون بچه ای نداره. ولی این چند روز حالش تغییر کرده بود و ترس و استرس تمام وجودش را گرفته بود . صبح ها حالت تهوع داشت و دلش درد می کرد. *** - قول میدم آبنبات قوله قوله! فقط نزار اون چشای خوشگلت با اشک سرخ بشن! جین خواهش می کنم انقدر گریه نکن! التماست می کنم! نمی تونم اینجور گریه کردنتو ببینم! دونه های مرواریدی اشک از گونه هاش پایین می یومد. انگار دیگه کنترلی روشون نداشت. دلش می خواست همینجور تا صبح تو بغل عشقش گریه کنه تا خالی بشه! *** بعد رو به تهیونگ کرد و گفت: راه بیوفت به سمت خونه ارباب هوسوک! تهیونگ چشمی گفت و راه افتاد اما بدای یک عمر گذشت. چرا دقیقا اون لحظه که به هوسوک پناه آورده بود باید این اتفاق می افتاد؟ *** - یه نگا به شلوارت بنداز! غرقه خونه! مقتعت دوباره زخم شده! اصلا دردشو حس می کنی؟ یونگی تنها سکوت کرد. آخه حرفی برای گفتن نداشت. جیمین نگران یونگی بود.‌ با وجود جای شلاق ها روی تنش اونو بلند کرده بود.
You may also like
Slide 1 of 10
گربه عروسکی(تکمیل شده) cover
همسر دوم  cover
شوهرذلیل 🍑🥂  cover
a bitch from seoul cover
♡𝐌𝐲 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐚𝐥𝐩𝐡𝐚𝐬♡ cover
𝐌𝐢𝐫𝐚𝐜𝐥𝐞(Namjin) cover
⚠️Black holes⚠️ |Yoonmin| (Completed) cover
Bus boy cover
Daddy or baby ? cover
Like Idol Like Fan / Yoonmin cover

گربه عروسکی(تکمیل شده)

27 parts Ongoing

هر شب به خاطر اون عوضی از درد به خودش می پیچید. اون بی رحم هر شب با تمام توانش بهش تجاوز میکرد. تعجب کرده بود که چرا تا الان از اون بچه ای نداره. ولی این چند روز حالش تغییر کرده بود و ترس و استرس تمام وجودش را گرفته بود . صبح ها حالت تهوع داشت و دلش درد می کرد. *** - قول میدم آبنبات قوله قوله! فقط نزار اون چشای خوشگلت با اشک سرخ بشن! جین خواهش می کنم انقدر گریه نکن! التماست می کنم! نمی تونم اینجور گریه کردنتو ببینم! دونه های مرواریدی اشک از گونه هاش پایین می یومد. انگار دیگه کنترلی روشون نداشت. دلش می خواست همینجور تا صبح تو بغل عشقش گریه کنه تا خالی بشه! *** بعد رو به تهیونگ کرد و گفت: راه بیوفت به سمت خونه ارباب هوسوک! تهیونگ چشمی گفت و راه افتاد اما بدای یک عمر گذشت. چرا دقیقا اون لحظه که به هوسوک پناه آورده بود باید این اتفاق می افتاد؟ *** - یه نگا به شلوارت بنداز! غرقه خونه! مقتعت دوباره زخم شده! اصلا دردشو حس می کنی؟ یونگی تنها سکوت کرد. آخه حرفی برای گفتن نداشت. جیمین نگران یونگی بود.‌ با وجود جای شلاق ها روی تنش اونو بلند کرده بود.