:" هی بیایید میخوام روی یه حیوون نشان مالکیتمو بزنم بیایید ببینید چجوری میخوام اینو برده خودم کنم" مردها و زنها با فریادهای رییسشون از چادر بیرون اومده بودند همه جمع شده بودند.رییس، مینو روی زمین کشید جلوی سربازاش ونزدیک آتیش کنارشون پرت کرد.سربازها از اون وضع مین ترسیده بودند جیمین نفسش بند اومده بود نمیتونست باور کنه اون شخص داره با امپراطور اینکارو میکنه..... نویسنده: کریزی کاپل اصلی: سپ کاپل فرعی: مخفی روزهای آپ: سه شنبه+ بعضی از جمعه ها(╥﹏╥)All Rights Reserved