🥀نام فیک: با چشمانت بگو🌟 👬کاپل: چانبک🔗 🍷فصل اول: سکوت 🔥فصل دوم: فریاد 🫀وضعیت آپ: کامل شده. 🌌ژانر: رمنس، معمایی، (بخشی از فیک فانتزی)💫 🍻خلاصه داستان: بکهیون بعد از به زندان افتادن پدرناتنیش بخاطر تهمت غلط، میخواد از رئیس شرکت پدرش انتقام بگیره ولی چی میشه اگر پسر مقابلش روحشم از چیزی خبر نداشته باشه و به ناحق درگیر بلاهای بکهیون شه؟؟ و چی میشه اگر کائنات عصبانی شن و بخوان انتقام پسر لال و بیگناه رو از بکهیون بگیرن؟؟👀 🔥قسمتی از داستان: بکهیون با خشم کف دستشو رو سینه رئیس شرکت کوبید و داد زد. _ تو یه آشغال عوضی خودخواهی!! چانیول با چشمایی که کمی گرد شده بودن به پسر ریزاندام و عجیب جلوش خیره شد... پسری که سعی داشت با صورت کیوتش خشم رو انتقال بده ولی فقط باعث میشد تو دل پسر بزرگتر چیزی شبیه قند آب بشه... یه شیرینی ضعف آور که تاحالا حسش نکرده بود... لبخند کمرنگی ناخودآگاه به لبش اومد ولی انگار همین لبخند پسر کوچیکتر رو بیشتر آتیش زد چون تو صورتش فریاد زد. _میخندی؟؟میخندی کثافت؟؟وقتی زندگیتو داغون کردم، وقتی این شرکت خوشگلتو رو سرت خراب کردم میفهمی نباید به بدبختی دیگران بخندی... لبخند رو لب های چانیول ماسید و یه علامت سوال گنده تو چشماش جاخوش کرد... مگه چیکار کرده بود؟؟ -------------------------------------------------
100 parts