از همه چیز متنفر بود. دنیای بدون کریس بی معنی بود... خالی بود... خودش هم نمیدونست چطور قراره بعد اون زندگی کنه. بعد اون همه چیز تموم میشد. چجوری میخواست کتاب بخونه وقتی به خوندن تو بغل اون عادت کرده بود؟ چطوری میخواست اهنگ گوش بده وقتی با خودش کنار اومده بود که باید اهنگاشو با اون شریک بشه؟ لعنت بهش چجوری میخواست تو خیابونا قدم بزنه وقتی که دستش به گرفتن دستهاش عادت کرده بود؟ چجور باید به ریه های لعنتیش میفهموند که باید تو هوایی که اون نیست نفس بکشه؟ فقط یه ماه دیگه داشتنش زیادی بی انصافی بود... ─────✤✎✤────── name: my last Couple: krisho Gener: romance°angstAll Rights Reserved
1 part