𝙰 𝙲𝚘𝚗𝚟𝚎𝚛𝚜𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗 𝚆𝚒𝚝𝚑 𝙼𝚢𝚜𝚎𝚕𝚏
  • Reads 387
  • Votes 78
  • Parts 9
  • Reads 387
  • Votes 78
  • Parts 9
Ongoing, First published Jan 02, 2021
Mature
مکالمه های چرت و پرتی که من تو مغزم می سازم !
بعضیاشونم واقعی ان و فقط چون بنظرم باید اینجا باشن میزارمشون




note: 
ممکنه بعضی از مکالمه ها رو انگلیسی بنویسم
All Rights Reserved
Sign up to add 𝙰 𝙲𝚘𝚗𝚟𝚎𝚛𝚜𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗 𝚆𝚒𝚝𝚑 𝙼𝚢𝚜𝚎𝚕𝚏 to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧 by user29843072
50 parts Ongoing
(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی و اسمونیه.... تا زمانی که.... زندگی آزمون خودش رو برگزار میکنه..." °•°•°•°•°•°•°•°•°•° جیمین: چطور ..چطور تونستی همچین کاری بکنیییی؟ فریادِ پسر همه رو متعجب کرد...تهیونگ به همسرش که حالا با نفس های تند روبه روش ایستاده بود نگاه کرد و کوتاه گفت : کاری که لازم باشه انجام میدم. جیمین ناباور سرشو به چپو راست تکون داد و پوزخندِ عصبی زد: لازم ! دیوونه شدی تهیونگ...ممکن بود بمیرییییی. •°•°•°•°•°•° ژانرها: رمنس_اومگاورس( امپرگ)_اسمات_ آمیخته با تخیلات کاپل اصلی: ویمین کاپل فرعی: نامجین _ چانبک ( فول پارته pdf فیک توی تلگرام و دیلیه خودم قرار گرفته 💞) بعد از قسمت آخر گذاشتم 🫂
You may also like
Slide 1 of 10
■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■ cover
Didn't see this picture of BTS!? cover
◇ 𝒔𝒕𝒂𝒓𝒕 𝒂𝒈𝒂𝒊𝒏 ◇ cover
I'm not omega cover
°° 𝐑𝐚𝐧𝐝𝐨𝐦 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐭𝐡𝐞 𝐛𝐞𝐧𝐞𝐟𝐢𝐭𝐬 °° cover
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧 cover
|~TAEKOOK FANART~| cover
laferrari cover
پارافیلا(ویکوک cover
꧁d͎a͎r͎k͎ r͎o͎o͎m͎ ꧂ = ✔︎{ อันตราย}completed  cover

■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■

23 parts Ongoing

کیم تهیونگ الفایی که هنوز نتونسته عشق گذشته خودشو فراموش کنه و هر روزِ خودشو، با دلتنگی برای امگاش میگذرونه....با تمام حسرت ها و درد های نبودنش...... جوری که تمام محبت عشق رو از قلبش بیرون کرده.... یعنی روزی میرسه که دوباره احساساتش بیدار بِشن؟ میتونه اون عکس ها و خاطراتو کنار بزاره؟ دوباره عاشق میشه؟ ■□ قسمتی از داستان□■ نامجون: هواستون کجاست ؟ پسر که بخاطر درد بیش از حد پاهاش خم شده بود دستشو بالا اورد و ضعیف زمزمه کرد: ب...بخشید. اما وقتی نگاه پسر بالا اومد. زمان بین دونگاه متوقف شد. تهیونگ مستقیم به اون چهره نگاه میکرد. نفسش حبس شده بود...... این غیر ممکن بود...تپش قلبش!.....اون لرزش..... حسش میکرد..... □■□ کاپل: vmin# ژانر : رمنس _ قسمتی از زندگی _ امگاورس _ اسمات ■□امیدوارم از این داستان لذت ببرین□■