You Are My SUPERMAN - Sarina - Wattpad

You Are My SUPERMAN

Reads 16,801
Votes 2,958
Parts 30
Time 6h 23m

Reads 16,801
Votes 2,958
Parts 30
Time 6h 23m

Mature

complete hoseok jimin jinmin jungkook kookgi namgi namjoon seokjin taehyung taejin vhope yoongi yoonkook

وقتی که پارک جیمین 17 ساله با معلم جایگزین موسیقیش فانتزی های جنسی میره !!...All Rights Reserved

complete hoseok jimin jinmin jungkook kookgi namgi namjoon seokjin taehyung taejin vhope yoongi yoonkook

30 parts

Sign up to add You Are My SUPERMAN to your library and receive updates

or

Content Guidelines

You may also like

You Sadist [ NamJin, TaeJin ] by hesta-detha

...من و نامجون لحظه های خوبی رو با هم گذروندیم. وقتایی که ساعت دو ونیم صبح می رفتم زیر پنجره ی اتاقش و نوربالا میزدم به این امید که بیدار باشه و ببینه خوشحال بودم. وقتایی که تا زمانی که خورشید طلوع کنه خط رودخونه رو میگرفتیم و با سرعت 120 توجاده تو دل تاریکی می روندیم خوشحال بودم. وقتی تو ایستگاه های پمپ بنزین نگه می داشتیم و میرفتیم سیگار و ویسکی میخریدیم ، می شستیم تو ماشین و صدای موزیکو تا ته زیاد می کردیم ، وقتایی که با هم سر اینکه کدوم بند و گروه بهترن کل کل می کردیم و آخرش کارمون به متل های ارزون قیمت و قدیمی بین راهی ختم میشد و تا خود صبح سکس می کردیم خوشحال ترین ورژن خودم بودم.

NATURAL DEMON // WTDSIK Reader insert by koroukei

[UNFINISHED] You are a first-year student in Babyls, one of the 14 in the Abnormal Class. Focalor Y/n. A rather troublesome student of the school when unsupervised. (male reader) [Changed from Zagan/Phenex] Anime/Manga: Welcome to Demon School Iruma-kun! / Mairimashita Iruma-kun Art: Tetolapis

𝖡𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁𝖾 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 by fercansso

• همه‌ی فیکشن ها در چنل Fercansso هم قرار می‌گیرند. { نفس بکش } روانشناسی خبره به نام جئون جونگکوک در عجیب ترین حالت ممکن، رئیس کیم، صاحب شرکت لوازم ماشین آلات معروفی را در موقعیتی عجیب مشاهده میکند و اتفاقات دست به دست هم می‌دهند تا این دو، دوباره همدیگر را ملاقات کنند؛ اما این دفعه کیم تهیونگ ابعاد دیگری از شخصیت دکتر جئون را کشف می‌کند. " اقتباسی از کارکتر های سریال هانیبال" قسمتی از داستان: " چرا وارد خونه شدی؟" در حالی که پشتش به تهیونگ بود، با آرامش پرسید. پسر بزرگتر نزدیک بدن نیمه برهنه‌ی او شد زمزمه کرد: " چون دلم میخواست ببینمت. از نزدیک." جونگکوک بی اعتنا به جمله‌ی او، به سویش برگشت و نزدیک به صورتش پاسخ داد: " بهت گفته بودم نمیتونی بیای." سپس رویش را برگرداند اما تا اراده کرد که به سمت در برود، توسط دستان تهیونگ بر روی تخت افتاد. پسر بزرگتر بر رویش خیمه زد و زمزمه کرد: " واقعا اجازه نمیدی پیشت بمونم؟" جونگکوک به آرامی به او خیره شد و دستانش را به پشت گردن پسر کشید. " بهت گفتم نمیتونی، چون نردبونی زیر پنجره نبود. نگفتم اجازه نداری!" 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: 𝙋𝙨𝙮𝙘𝙝𝙤𝙡𝙤𝙜𝙞𝙘𝙖𝙡, 𝙀𝙧𝙤𝙩𝙞𝙘, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚, 𝘿𝙧𝙖𝙢𝙖, 𝙎𝙢𝙪𝙩

Love me once again by jkbabii00

"I really thought he liked me. Turns out he didn't." 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 Chay is a nice guy with a big heart and a ton of bad memories. Good grades, friends and a plan for his future. He has his life under control, but when a certain person reappears, his whole life turns upside down. A MacauChay story. ⚠️TW/CW⚠️ Sex, curse words, heart break.

Break of Day by Cassiopeia_Reader

"When words struck like metaphorical daggers, sirens of the sea, serenaded with songs of sorrow. But, my soul knew the sun would offer redemption -finally unchain me from the darkness of adolescence." --Unknown--

An Offering To Satan {VKOOK} by jasminyas19

مواظب باش کجای تاریخ رو جست‌و‌جو می‌کنی. گاهی اوقات بهتره گذشته پنهان باقی بمونه. چهار گمشده، دو جنازه و یه پرونده‌ی نیمه باز... تهیونگِ جاسوس و جونگکوکِ هکری که بعد از روبه‌رو شدن با یه کلمه‌ی عجیب توی پرونده، قراره با حقیقت روبه‌رو بشن، با یه گذشته‌ی تلخ و کلی معمای حل نشده. "اما همه‌ی حقیقت چیزی نیست که جلوی چشماته" حقیقتِ آمیخته با یک گذشته‌ی تلخ به همراه کلی معمای حل نشده. ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• _حلقه فقط توی انگشت تو میدرخشید و من از همون شب خوشبخت ترین آدم دنیام جونگکوک. ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~ _حاضری باز همسر من بمونی؟ من اشتباهات زیادی مرتکب شدم ولی تو تنها راه نجاتی هستی که از غرق شدن نجاتم میدی... دوباره مال من شو. ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• •Name : An offering to Satan •Genre: Romance, Smut, Mystery, Angst, Crime, a little fluff •Couple: VKOOK, HOPEMIN, SECRET زمان آپ: جمعه‌ها

Warhammer 40k X Overpower Male Primarch by adrianne26787

Y/n first youngest male primarch and he have sisters 20 primarch

The Unknown Potter (A Harry Potter Story) by Gryffinpuff39

What if there was another child of Lily and James Potter? Someone no one knew about? What if she grew up to be a Huntress, a leader, and a famous witch who helped defeat Voldemort at the age of one? Harry Potter's twin sister, Alexa Potter, has grown up to be the one to defend herself and friends and she will stop at nothing to see Voldemort gone for good, for the good of the Wizarding World and the Muggle World.

May - Got My Heart Delivered to You by thyajen

Its May and another story from our favourite ForthBeam. Its what Forth signed for to sealed the deal before finally delivered his true intentions. Beam? "This is a joke right?" Credit goes to the rightful owner of the character ForthBeam; Chiffon_Cake and the picture used as my story cover as I only own the story plot.

Behind the Mask (001xY/N fanfiction) by deliaaaana

Y/N, a simple woman, joins the deadly games to pay off debts after her mother's death. Young-Il, a heartless soul, controls the games, watching everything from afar while sipping on his glass of whisky. But this year is different. When he spots Y/N, number 160, during the game of "Red Light, Green Light," he can't help but grow more obsessed with her. The first game ends, and Young-Il decides it's time to join the games himself, meet her, and make her his forever. Not that he will allow anyone else to even look at her But will Y/N really trust him?

You may also like

Slide 1 of 10

You Sadist [ NamJin, TaeJin ] cover

NATURAL DEMON // WTDSIK Reader insert cover

𝖡𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁𝖾 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 cover

Love me once again cover

Break of Day cover

An Offering To Satan {VKOOK} cover

Warhammer 40k X Overpower Male Primarch cover

The Unknown Potter (A Harry Potter Story) cover

May - Got My Heart Delivered to You cover

Behind the Mask (001xY/N fanfiction) cover

You Sadist [ NamJin, TaeJin ]

...من و نامجون لحظه های خوبی رو با هم گذروندیم. وقتایی که ساعت دو ونیم صبح می رفتم زیر پنجره ی اتاقش و نوربالا میزدم به این امید که بیدار باشه و ببینه خوشحال بودم. وقتایی که تا زمانی که خورشید طلوع کنه خط رودخونه رو میگرفتیم و با سرعت 120 توجاده تو دل تاریکی می روندیم خوشحال بودم. وقتی تو ایستگاه های پمپ بنزین نگه می داشتیم و میرفتیم سیگار و ویسکی میخریدیم ، می شستیم تو ماشین و صدای موزیکو تا ته زیاد می کردیم ، وقتایی که با هم سر اینکه کدوم بند و گروه بهترن کل کل می کردیم و آخرش کارمون به متل های ارزون قیمت و قدیمی بین راهی ختم میشد و تا خود صبح سکس می کردیم خوشحال ترین ورژن خودم بودم.