𝐔𝐩 𝐓𝐢𝐦𝐞: سه شنبه 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: ShowKi. Secret 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Crime, Angst, Mystery, Smut, Drama 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝑼𝒎𝒃𝒓𝒂𝑳𝒖𝒏𝒂𝒆 ~برشی از داستان بالاخره دست از دویدن کشید. درحالی که نفس نفس میزد، به دیوار تکیه داد. کارش تموم بود! دستش روی سینهاش نشست. قلبش نزدیک بود منفجر شه. نیمنگاهی به ساختمونِ بزرگ انداخت...دور شده بود... نباید نقابش رو برمیداشت! اون نگهبان لعنتی دیده بودش؛ همون موقع که با چاقو و لباس خونی بالای جسد مرد ایستاده بود...اون لحظه فقط به فکرش رسید که فرار کنه...با تمام توانش دوید و به عقب نگاه نکرد. خوشبختانه، نگهبان دنبالش نیومده بود. چاقو هنوز توی دستش بود و سرانگشت هاش از فشاری که بهش میآوردن، سفید شده بود. پاهاش بالاخره سست شد. روی زمین زانو زد و چشم هاش رو با خستگی بست... +آجوشی هنوزم میخوای پرواز کنی؟ به سرعت چشمهاش رو باز کرد. چرا یاد اون دختر افتاده بود؟ -نه! حالا دیگه نه درسته، اون قول داده بود! به خودش، به برادرش...الان نباید عقب میکشید. بهخاطر اون، باید این انتقامو تموم میکرد... به سختی از جاش بلند شد و نیمنگاهی دیگهای به ساختمون انداخت... این تازه اولش بود!