(oneshot Yizhan)
  • Reads 802
  • Votes 98
  • Parts 2
Sign up to add (oneshot Yizhan) to your library and receive updates
or
#822persian
Content Guidelines
You may also like
Taboo Breaker | تـابـوشـکـنـ by zhra_m
47 parts Ongoing
❀ فیکشن درحال آپ ᝰ تابوشکن -پایان فصل اول- ❀ ژانر ᝰ اجتماعی . عاشقانه . غمگین . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗙𝗜𝗖𝗧𝗜𝗢𝗡 𝗨𝗣 ᝰ هفتگی ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ social , romance , angst ,smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" _____________________________ _اولش قلبت می‌سوزه. _بعد که می‌خوای باور کنی تغییر کردی و زندگیت با قدیم‌ندیما فرق داره، حس می‌کنی یه تیکه سنگ نشسته تو گلوت و هرجورم تلاش کنی بره پایین، بازم همون‌جا می‌مونه. _چند روز که نبینیش، بدنت شکل آدمای معتاد درد میگیره. خودت خبر نداری چقدر وابسته‌ی طرف شدی ولی مغز ناسپاست خوب خبر داره که درگیر چه بلایی شده. دلت می‌خواد سرت رو بذاری رو چپ و راست شونه‌هاش، مثل سگی که دنبال غذاست بو بکشی، ان‌قدر بو بکشی تا بلکه بعد از مدت‌ها آروم نبودن، اَمون بگیری. _وقتی بغلش کنی آروم میشی. بغض می‌کنی اما این‌بار از بدبختی نیست شوکولات، بغض می‌کنی چون می‌دونی اگه حالا داریش، شاید فردا نباشه و باید از تک‌تک ثانیه‌هایی که افتاده تو بغلت، استفاده کنی. هی عطرش رو نفس می‌کشی. هی می‌خوای شکل آدمیزاد رفتار کنی اما نمیشه. هرچی که به لحظه‌ی دور شدنش نزدیک میشی، بغضه هم جاش رو تو تَه‌مَه‌های گلوت خوش‌تر می‌کنه. مقابل نگاه مرد، خم شد و گلدان را در جا
You may also like
Slide 1 of 10
Taboo Breaker | تـابـوشـکـنـ cover
Sakura🌸٫٫ cover
انتهای تاریکی cover
PLAN B (yizhan) cover
جيتني مثل الشروق اللي محى عتم الليالي cover
HE ALWAYS WAS / او همیشه بود cover
عاشقت شدم  cover
🚷 MY RED BALLERINA🚷 cover
Utopia🖤💭٫٫ cover
Flashback(bjyx)✔ cover

Taboo Breaker | تـابـوشـکـنـ

47 parts Ongoing

❀ فیکشن درحال آپ ᝰ تابوشکن -پایان فصل اول- ❀ ژانر ᝰ اجتماعی . عاشقانه . غمگین . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗙𝗜𝗖𝗧𝗜𝗢𝗡 𝗨𝗣 ᝰ هفتگی ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ social , romance , angst ,smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" _____________________________ _اولش قلبت می‌سوزه. _بعد که می‌خوای باور کنی تغییر کردی و زندگیت با قدیم‌ندیما فرق داره، حس می‌کنی یه تیکه سنگ نشسته تو گلوت و هرجورم تلاش کنی بره پایین، بازم همون‌جا می‌مونه. _چند روز که نبینیش، بدنت شکل آدمای معتاد درد میگیره. خودت خبر نداری چقدر وابسته‌ی طرف شدی ولی مغز ناسپاست خوب خبر داره که درگیر چه بلایی شده. دلت می‌خواد سرت رو بذاری رو چپ و راست شونه‌هاش، مثل سگی که دنبال غذاست بو بکشی، ان‌قدر بو بکشی تا بلکه بعد از مدت‌ها آروم نبودن، اَمون بگیری. _وقتی بغلش کنی آروم میشی. بغض می‌کنی اما این‌بار از بدبختی نیست شوکولات، بغض می‌کنی چون می‌دونی اگه حالا داریش، شاید فردا نباشه و باید از تک‌تک ثانیه‌هایی که افتاده تو بغلت، استفاده کنی. هی عطرش رو نفس می‌کشی. هی می‌خوای شکل آدمیزاد رفتار کنی اما نمیشه. هرچی که به لحظه‌ی دور شدنش نزدیک میشی، بغضه هم جاش رو تو تَه‌مَه‌های گلوت خوش‌تر می‌کنه. مقابل نگاه مرد، خم شد و گلدان را در جا