دست هایی که لای موهاش مشت شده بودند هرلحظه بیشتر به کام مرگ میکشوندنش و صفحه به صفحه ی اون خاطرات تلخ رو به روح زخم خورده اش، تازیانه میزدند. بدنش سست شده بود و نفرت با بی رحمی جام وجودشو پرمیکرد. قدم هاش به سستی به سمت اون اتاق تاریک کشیده میشدند . لبخندتلخی زد ؛ اشکهاش گستاخانه رد سردی روی گونه هاش به جا میگذاشتن. پلکهاشو روی هم فشرد و زیرلب زمزمه کرد. +انتظارسخت نیست کیم تهیونگ.... انتظار مرگه باصدای بلندی که توی سالن پیچید، سرشو به عقب برگردوند . -دستای کثیفتونو از روی امگای من بردارید. × اما امگات هرزه ی منه ♘▶Genre:omegaverse_smut_school_romance ♛▶couple :vkook_yoonmin ↭Writer:Parisa ↭@paariwwsaAll Rights Reserved