خلاصه: بعضی وقت ها یه اتفاق باعث عوض شدن روند زندگیت میشه.شاید تا قبل از اون اتفاق تو یک ادم کاملا عادی باشی اما اگه سرنوشت برات این رو رقم نزنه بالاخره تبدیل به اون چیزی که میخواد میشی... کسی نمیدونست که جونگکوک دوازده ساله قراره با یک تصادف نه تنها پاهاش رو بلکه مغزش رو هم از دست بده. بازیچه دست یک عده دانشمندانی شده بود که در ازای برگشت پاهاش اون رو تبدیل به رباتی میکردن که گوش به فرمان یک نفر باشه. و اون فرد کانگ بوم بود. چی میشه اگه جونگکوک بفهمه کسی که نقشه قتل اون رو کشیده پدرش بوده و درحالی که کیم ته گیل در یک عمارت باشکوه زندگی میکرد، جونگکوک تنها آسمان، سقفی برای زندگی کردنش بود. اوج حسادت جونگکوک زمانی هویدا شد که برادر خودش تهیونگ رو در ارامش و کمال دید درحالی که اون در لجن زاری به نام زندگی دست و پا میزد و از همون موقع کیم تهیونگ رو در اول لیست انتقام خودش گذاشت.All Rights Reserved
1 part