Challenge = life
  • Reads 8,419
  • Votes 953
  • Parts 30
Sign up to add Challenge = life to your library and receive updates
or
#1girllove
Content Guidelines
You may also like
Klexos / خاطراتِ ناشناخته by le_fabula
61 parts Complete
داستانِ پسر جوونی به نام "حافظ" که بازیگر مشهوریه و به دنبال دوستی میگرده که سالهاست اون رو گم کرده. اما به محض پیدا کردنش اتفاقات عجیبی رخ میدن... کلکسوس زمانی برای ما رخ میده که خاطرات گذشته رو دوباره تجربه کنیم. نه اینکه دلتنگ یا پشیمون بشیم، نه برعکس. یک جور سفر به گذشته و غنی تر کردن خاطرات دلخواهه با تصاویری که خودمون دوست داریم و شاید واقعی هم نباشن. «خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود تنها کمانم، تنها سنگم!» این هم نوعی خوشی است... که بدانی هرگز کمتر دوست نخواهی داشت هرگز تَسَلی نخواهی یافت، که مدام بیشتر و بیشتر به یاد خواهی آورد. وقتی انسان‌ کسی رو از دست میده، خاطراتش مثل برف همه‌جا رو میگیرن. اونقدر برف میباره که احساس میکنی داری زیر خاطرات یخ میزنی. هر چقدر احساست عمیقتر باشه، این برف‌ها دیرتر آب میشن. گاهی ابرها جلوی خورشید رو میگیرن و نمیذارن نور خورشید به برفها برسه و اونها رو آب کنه. و قراره تو برای همیشه زیر هجوم برف و سرما بمونی. اما هیچ برفی تا ابد باقی نمیمونه. پرتوهای گرمابخش خورشید فرا میرسن و برفهای ناراحتی آب میشن. این داستان "حافظ" ه. که تلاش میکنه تا دوباره نورِ امید رو در زندگی‌اش پیدا کنه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. نویسنده: lele
You may also like
Slide 1 of 10
Klexos / خاطراتِ ناشناخته cover
Let go of the past cover
Your Sister's Girlfriend cover
This relationship is not correct cover
𝓡𝓮𝓫𝓲𝓻𝓽𝓱 _𝓢𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷 2✨🕰  cover
dreams come true  cover
Stay(GL Fiction) cover
زهر و نامیرا cover
Love in the fence of madness  cover
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲. cover

Klexos / خاطراتِ ناشناخته

61 parts Complete

داستانِ پسر جوونی به نام "حافظ" که بازیگر مشهوریه و به دنبال دوستی میگرده که سالهاست اون رو گم کرده. اما به محض پیدا کردنش اتفاقات عجیبی رخ میدن... کلکسوس زمانی برای ما رخ میده که خاطرات گذشته رو دوباره تجربه کنیم. نه اینکه دلتنگ یا پشیمون بشیم، نه برعکس. یک جور سفر به گذشته و غنی تر کردن خاطرات دلخواهه با تصاویری که خودمون دوست داریم و شاید واقعی هم نباشن. «خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود تنها کمانم، تنها سنگم!» این هم نوعی خوشی است... که بدانی هرگز کمتر دوست نخواهی داشت هرگز تَسَلی نخواهی یافت، که مدام بیشتر و بیشتر به یاد خواهی آورد. وقتی انسان‌ کسی رو از دست میده، خاطراتش مثل برف همه‌جا رو میگیرن. اونقدر برف میباره که احساس میکنی داری زیر خاطرات یخ میزنی. هر چقدر احساست عمیقتر باشه، این برف‌ها دیرتر آب میشن. گاهی ابرها جلوی خورشید رو میگیرن و نمیذارن نور خورشید به برفها برسه و اونها رو آب کنه. و قراره تو برای همیشه زیر هجوم برف و سرما بمونی. اما هیچ برفی تا ابد باقی نمیمونه. پرتوهای گرمابخش خورشید فرا میرسن و برفهای ناراحتی آب میشن. این داستان "حافظ" ه. که تلاش میکنه تا دوباره نورِ امید رو در زندگی‌اش پیدا کنه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. نویسنده: lele