LET HIM GO Season 2 / بزار اون بره فصل دوم
  • Reads 1,284
  • Votes 360
  • Parts 16
Sign up to add LET HIM GO Season 2 / بزار اون بره فصل دوم to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
𝘿𝙖𝙧𝙠𝙣𝙚𝙨𝙨 | 𝙑𝙠𝙤𝙤𝙠 by Sarculine_LA
24 parts Ongoing
جونگکوک فقط با جمله‌ی "باهاش‌ازدواج‌کن‌عاشقش‌میشی" تن به ازدواج با کیم تهیونگ میلیاردر داده بود.. و خب درست بود، اون عاشق تهیونگ شد.. اما آیا این برای تهیونگ هم صدق می‌کرد؟ قطعا نه!! اما درست زمانی که همه چیز داشت خراب میشد زندگیشون بشدت تغییر کرد... شاید یک اتفاق بد بود اما با یک پایان خوب؟! شاید... ــــــــــــــــ برشی از داستان: -اون موقعی که منو زدی منم میتونستم بزنم، منم میتونستم از خودم دفاع کنم.. من آدم ضعیفی نیستم اما عشقت... تهیونگ عشقت زندگیمو خراب کرده.. عشق یک طرفه ای که داره مثل خُره کل وجودمو میخوره،اما تهیونگ.. تو هیچوقت قدرت عشق رو نفهمیدی..! ـــــــــــــــــــ -میتونی بکشیش.. دیگه برام اهمیتی نداره پدر.. من هیچوقت به دست و پات نمیوفتم بخاطر کسی که هیچوقت دوستش نداشتم! ـــــــــــــــ -قبل اینکه پامون به اینجا باز بشه حتی فکرشم نمی‌کردم که با دیدنت انقدر قلبم به تپش بیوفته... ـــــــــــــــ -هنوزم میخوای طلاق بگیری؟! name:darkness Couple: Vkook Couple Sub: Yoonmin, Minsong Genre: Romance, Fantasy, Sad, Social Life, Happy end the Writer: Lara start: 1403/8/15 end:.. #vkook #Yoonmin #romance
You may also like
Slide 1 of 10
cold bed cover
LET HIM GO Season 1 / بزار اون بره فصل اول  cover
Ọkara efu | ( آک�انه) | VKOOK cover
𝘿𝙖𝙧𝙠𝙣𝙚𝙨𝙨 | 𝙑𝙠𝙤𝙤𝙠 cover
𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘐𝘯 𝘋𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴 cover
جيتني مثل الشروق اللي محى عتم الليالي cover
Cloudy cover
~Melody~(yoonkook)▪(persian translation) cover
𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘓𝘪𝘹] cover
𝐌𝐨𝐜𝐤𝐢𝐧𝐠𝐛𝐢𝐫𝐝 cover

cold bed

48 parts Ongoing Mature

هیونجین بله کریس را شنید و قلبش با ترس فشرده شد انگار هنوز هم کابوس میدید. ازدواج با همجنسش!؟ حتی اگر بهترین دوستش باشد و از نیت خیرش مطمئن باشد... خودش و این حس بدی که نسبت بخودش پیدا کرده بود به کنار،یا پدربزرگش؟اگر میفهمید فقط بخاطر اقامت آمریکا به چنین کاری تن داده حتماً خودش را میکشت! "...تا وقتی مرگ شما را از هم جدا کند؟"عاقد ساکت شد تا برای بار دوم جواب بگیرد. کریس با هیجان به لبهای قرمز هیونجین نگاه کرد تا صدای قشنگش را بشنود. شاید خیلی نامردی بود ولی در آن لحظه دیگر برایش اهمیت نداشت هیونجین به چه فکر میکرد یا چه حسی داشت. حتی اگر ترسیده یا منصرف شده بود کافی بود بله را بگوید و نقشه او کامل شود. پلی ساخته بود تا این پسرک زیبا را از آن ردکند و بعد طوری پل را بترکاند که حتی یک آجر از آن باقی نماند!