CONRTOL(hyunin)
  • Reads 17,226
  • Votes 3,854
  • Parts 27
  • Reads 17,226
  • Votes 3,854
  • Parts 27
Complete, First published Mar 08, 2021
💫You got me out of control💫

کاپل : هیونین 
ژانر : جنایی ، رومنس ، عاشقانه ، حقوقی، فانتزی ،روانشانسی ، رمز الود
خلاصه داستان: هوانگ هیونجین کاراگاه خبره دایره جنایی کاراموزی رو میپذیره که با قدرت عجیبش مسیر زندگیش رو تغییر میده ....
حالا بنظرتون سر گذشت کاراگاه داستان ما به کجا ختم میشه 
*هشدار : کشت و کشتار زیاده تو این فیک ⚠️*
All Rights Reserved
Sign up to add CONRTOL(hyunin) to your library and receive updates
or
#45fantasy
Content Guidelines
You may also like
  ‌𝑨𝘶𝘳𝘰𝘳𝘢 by Theaurrora
70 parts Ongoing
مینهو خوناشام نود ساله که طلسم شده و تنها راه شکستن طلسمش، نوشیدن خونِ شاهرگ معشوقشه تا جایی که معشوقش جونشو از دست بده. پس مینهو قلبشو قفل و زنجیر میکنه تا هیچ وقت دلبسته کسی نشه. اما آیا سرنوشتش اینجوری رقم میخورد؟ شاید یک پسربچه عجیب وارد زندگیش بشه و قلب خوناشام سرد و غم دیده قصه رو به اسارت چشم های آبیش در بیاره! و این شروعی هست برای اغازِ این عشق بی ثمر، بین یک خوناشام طلسم شده و انسان. -"برای من برقص جیسونگ..بذار با هر تکونی که به پاهای زیبا و دست های ظریفت میدی بپرستمت..مثل مسیحی که خداشو میپرستید" و حالا مینهو رو به روش فقط یک قوی زیبا میدید که روی موج های کوچیک دریاچه میرقصید. مثل فرشته بی بالی بود که با هر چرخش میخواست پرواز کنه اما بال هاشو چیده بودن. اون پسر چی تو وجودش داشت که با اینهمه کبودی روی بدنش، هنوزم دلفریب و زیبا به نظر میرسید؟ Fic Name : Aurora Couples : MinSung , HyunLix Genre : vampire, Romance , Slice of Life, School life ,ballerina , Smut, Happy end Writer : Aurora روز های اپ: شنبه ها ساعت 21
You may also like
Slide 1 of 10
STRAWBERRIES & CIGARETTES | BANG CHAN cover
Alpha ✓[Vkook]  cover
Oneshot (Stray Kids) cover
𝔘𝔫𝔡𝔢𝔯 𝔱𝔥𝔢 𝔠𝔦𝔱𝔶 𝔲𝔪𝔟𝔯𝔢𝔩𝔩𝔞𝔰[✓شروع مجدد برای آپ] cover
  ‌𝑨𝘶𝘳𝘰𝘳𝘢 cover
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌) cover
𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑶𝒇 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒎𝒊𝒏 cover
𝙈𝙮 𝘾𝙤𝙢𝙢𝙖𝙣𝙙𝙚𝙧 •𝙑𝙠𝙤𝙤𝙠• cover
𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑳𝒊𝒌𝒆 𝒀𝒐𝒖 | 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒉𝒐  cover
Blue Eyed  cover

STRAWBERRIES & CIGARETTES | BANG CHAN

36 parts Complete

"هی! می‌دونستی یه نظریه میگه که ما قبل از اینکه بوجود بیایم ذره هستیم؟ " گوله های برف روی صورتم میریختن اما من حسشون نمی‌کردم چون داشتم از درون میسوختم "یعنی چی؟" کریس غلتید و بدنشو به بدنم نزدیک تر کرد "فکرشو بکن.من و تو،همه ی آدم های این سیاره،هممون ذره بودیم.حتی کوچیکتر از الکترون ها.حتی کوچکتر از این کریستال های شیش ضلعیِ برف که روی گونه هامون میریزن." "تو واقعا بهش باور داری،کریستوفر؟" "نمی‌دونم هانا.اما چیزی که ازش مطمئنم اینه که توی این لحظه،من،تو،هردومون ممکنه در مقایسه با این کهکشانی که توش هستیم از ذره هم کوچیکتر باشیم اما وقتی به هم نگاه میکنیم،کهکشانمون رو توی چشمای همدیگه می‌بینیم.کهکشانی که فقط ما دوتا ازش خبر داریم. "