سهون یکی از خطرناکترین رئیس باند مواد مخدر و چانیول همکارو مثل برادرش!
اونا تو مسیری قدم برداشتن که دیگه راهی برای برگشت ندارن....
°°°°°°°
_من یه پسر ۱۸ ساله تنها بودم... هیشکیو نداشتم،تنها کسایی که داشتم دردا و کینه هایی بود که بزرگ شدنو بزرگ شدن... تا اینکه
الان این شدم... اوه سهونی که هیشکی جرأت نمیکنه حتی بهش نگاه کنه!!
°°°°°°°
°°°°
ربوده شدن لوهان پسر یکی از سرهنگ های اصیل کره بخاطر انتقام از پدرش که برای بارای اوه سهون مشکل ایجاد کرده و شاهد صحنه ربوده شدن: بیون بکهیون،اونا رو تو دردسرای بزرگی میندازه ولی .....عشق.... اونقدرا کله شقه که کاری به بقیه نداره و راه خودشو طی میکنه.....
°°°°°°°
با هر نعره ای که میکشید لوهانو با دستاش تکون میداد. موفق شده بود اشکشو دربیاره
_نه نه گریه نه...داد بکششش گریه کردن کافی نیس برام... چرا از اذیت کردنت حس خوبی بهم دس میده هااا؟؟ چرا انقد عوضیو خودخواهممم؟؟
با صدای بلندی خندید....
°°°°°°°°
°°°°
سهون به سمتش اومدو شونه هاشو محکم گرفت و با فریاد گفت:
_خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم، هنوز کاری که پدرت کرده یادم نرفته تووو هیچ جا نمیررری
با هر نعره ای که میکشید لوهانو با دستاش تکون میداد. موفق شده بود اشکشو دربیاره
_ولم کننننن...خواهش میکنم...خواهش میکنم ولم کن سهون...منو ول کTodos los derechos reservados