[تمام شده] دستاش و دورم می پیچه گردنم و تمام پشتم و می بوسه دل گناهکارم میخواد تا همیشه باهاش عشق بازی کنم ولی این بدن و صاحبش زیادی کثیفن، عقب وایستا یول ... نمیخوام کثیف شی! و بغض دردناکی که حق ندارم جلوی اون بشکنمش.. نباید حال اونو خراب کنم.. من اینو بهش بدهکارم. دستاش و دور صورتم قاب میکنه و من حاضرم هزاربار بمیرم و توی جهنم بسوزم ولی به چشمهاش نگاه نکنم.. "عاشقتم" به دستاش چنگ میزنم تا خودم و سر پا نگه دارم لباش و روی لبام می ذاره و اشکام بین قطرات آب گم میشن.. این حق منه... این عذاب خودخواهی منه؛ عذاب تمام مدتیه که با جونگین بهش خیانت میکردم و حتی یه بار هم به اون فکر نکردم... من حق نداشتم باهاش اینکار و کنم... ᴏɴᴇꜱʜᴏᴛ ➻ᴄᴏᴜᴘʟᴇ| ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ ➻ɢᴇɴʀᴇ| ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, ꜱᴍᴜᴛ ➻ᴡʀɪᴛᴇʀ| ᴄʀᴜᴇʟʟᴀAll Rights Reserved
1 part