𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفی
  • LECTURES 19,827
  • Votes 5,261
  • Parties 34
  • LECTURES 19,827
  • Votes 5,261
  • Parties 34
Terminé, Publié initialement mars 16, 2021
Contenu pour adultes
Ĉ̬ô̬m̬̂p̬̂l̬̂ê̬t̬̂ê̬d̬̂ ❊ کامل شده
✷هونهو↫ همه میدونن که کیم سوهو به عنوان رهبرمقاومت های مردمی تا بحال اجازه نداده هیچ ساختمان ساز سئولی به طبیعت جزیره با ارزششون دست بزنه تا اینکه سر و کله ی اوه سهون پدر 30 ساله ای که سرپرست دوتا برادرزاده خردسال و نوجوانشه به جزیره باز میشه و برای اجرای پروژه اش خانوادگی به این جزیره نقل مکان میکنن حالا چی میشه که رهبرمقاومت های مردمی جزیره یعنی کیم سوهو کاملا ناگهانی تبدیل میشه به پرستار بچه و به درون این خانواده نفوذ میکنه؟! 

✷چانبک↫بکهیون یک فن بوی توی جزیره ی کوچیکشونه که باشگاهش، وقت گذروندن در وبلاگ طرفداری گروه موردعلاقش و همینطور زندگی آسوده و بدون حاشیه رو ترجیح میده به زندگی پر تب و تاب برادرش که رهبر مقاومت های مردمیه تا اینکه با ورود فرد جدیدی به جزیره اتفاقات و احساسات جدیدی رو تجربه میکنه؛ کسی که هم فندومی خودشه و حتی اونا نمیدونن که از قبل با هم درارتباط بودن! 


𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒↬ 𝐻𝑢𝑛𝐻𝑜[ᵐᵃⁱⁿ] , 𝐶ℎ𝑎𝑛𝐵𝑎𝑒𝑘
𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒↬ 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓, 𝑆𝑙𝑖𝑐𝑒 𝑜𝑓 𝐿𝑖𝑓𝑒, 𝑆𝑚𝑢𝑡
𝑊𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟↬ ℎ𝑒𝑎𝑙𝑒𝑟🥀

𝑆𝑡𝑎𝑟𝑡: 01/04/2021
𝑇ℎ𝑒 𝐸𝑛𝑑: 26/07/2022
Tous Droits Réservés
Inscrivez-vous pour ajouter 𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفی à votre bibliothèque et recevoir les mises à jour
or
Directives de Contenu
Vous aimerez aussi
Kim Sehun, écrit par FictionaryNotes
8 chapitres Terminé
نام⸙ ͎.: کیم سهون •ژانر⸙ : غمگین / انگست / ددی کینک / درام •کاپل⸙ ͎.: کایهون •نویسنده⸙ ͎.: erwin •روزهای آپ⸙ ͎.: جمعه •رده سنی⸙ ͎.: ... خلاصه⸙ ͎.: شش سالش بیشتر نبود که وسط دعوا محکم پهلوی مادرش رو بغل کرده بود و میخواست ازش دفاع کنه اما تنها چیزی که از اون به بعد تو ذهنش پر رنگ موند ضرباتی بود که بدن کوچیکش رو به لرزه در میاورد و گاهی جاشون انقدر درد میگرفت که شبا خوابش نمیبرد ، یه چیز تو مغزش تکرار میشد" بابایی مگ من چیکار کردم؟" این اتفاق تا جوونی سهون ادامه پیدا کرد زخم های که رو بدنش جا خوش کرده بودن! وقتی نوزده سالش شد مادرش بعد از کلی بگیر و ببند طلاق گرفت حالا فقط اون دوتا بودن. زیادی واسه مرد خونه شدن جوون و بی تجربه بود علاوه بر دانشگاهش پاره وقت کار میکرد و نایی براش باقی نمیموند. یه شب که از سرکارش برمیگشت در اتاقش نیمه باز بود و سرو صدا میومد ، اخم کمرنگی بین ابرو هاش نشست و وارد اتاق شد . اوه کاملا فراموش کرده بود که سیستم گرمایشی خونشون نیاز به تعمیر داشته. تو صدم ثانیه اخماش از بین رفت و به مرد رو به روش خیره شد. قد بلند ، پوسته برنزه و موهای شلخته! کای سمت هون برگشت و سکوتی که بینشون شکل گرفت به طرز عجیبی ادامه پیدا کرد. تو نگاه هم چی پیدا کردن؟
«Train No. 85» «قطار شماره ۸۵», écrit par Sakurapink-Kiyomi
16 chapitres Terminé
𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝘰𝘮𝘦𝘨𝘢𝘷𝘦𝘳𝘴_𝘍𝘭𝘶𝘧𝘧_𝘳𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤_𝘩𝘢𝘱𝘱𝘺 𝘦𝘯𝘥 🌈𝐜𝐡𝐚𝐧𝐛𝐚𝐞𝐤🧸🍫💕𝐇𝐮𝐧𝐡𝐚𝐧🦋☁️✨ 𝐒𝐭𝐨𝐫𝐲 𝐛𝐲:𝘚𝘢𝘬𝘶𝘳𝘢𝘱𝘪𝘯𝘬_𝘒𝘪𝘺𝘰𝘮𝘪🍒🧚 چان آلفای ۲۲ ساله و متنفر از امگاها که ارزوش یه سلبریتی خفن شدنه و به تازگی خبر پذیرش اودیشنش اومده قصد رفتن به سئول رو داره که درست توی قطار شماره ۸۵ به مقصد سئول کاملا تصادفی به بکهیون ۱۷ ساله ای بر خورد میکنه که از قضا یه امگای خاصه اما آیا این برخورد به همین جا ختم میشه یا سرنوشت جوری چیده شده که این دو بهم نزدیک بشن ؟! ..... باایجاد رابطه احساسی بین لوهان و سهون چه اتفاقی برای چان و بکهیونه ما میوفته ؟؟ آیا هر کدوم از شخصیت های ما به ارزوی قلبی خودشون میرسن ؟؟ چی در ادامه رخ میده کی میدونه ...... هاااای چریزممممممم 😻🍒💕✨ این فیک اولین فیکه منه پس لطفا اگه جاییش به مشکل برخوردید حتما بهم بگین و منو از حمایت های قشنگتون محروم نکنین منتظر کامنتا و ووت های اکلیلیتون هستم ماچ💋 💒«روز آپ جمعه ها به شرط رسیدن شرط ووت »💕
Vous aimerez aussi
Slide 1 of 10
Kim Sehun cover
A LOVE BTWEEN POWER |CHANBEK| cover
white swan cover
Never say l love you  cover
yukai cover
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ cover
BLOODY FOOTPRINTS cover
«Train No. 85» «قطار شماره ۸۵» cover
My you  cover
[ TRASTEVERE ] cover

Kim Sehun

8 chapitres Terminé

نام⸙ ͎.: کیم سهون •ژانر⸙ : غمگین / انگست / ددی کینک / درام •کاپل⸙ ͎.: کایهون •نویسنده⸙ ͎.: erwin •روزهای آپ⸙ ͎.: جمعه •رده سنی⸙ ͎.: ... خلاصه⸙ ͎.: شش سالش بیشتر نبود که وسط دعوا محکم پهلوی مادرش رو بغل کرده بود و میخواست ازش دفاع کنه اما تنها چیزی که از اون به بعد تو ذهنش پر رنگ موند ضرباتی بود که بدن کوچیکش رو به لرزه در میاورد و گاهی جاشون انقدر درد میگرفت که شبا خوابش نمیبرد ، یه چیز تو مغزش تکرار میشد" بابایی مگ من چیکار کردم؟" این اتفاق تا جوونی سهون ادامه پیدا کرد زخم های که رو بدنش جا خوش کرده بودن! وقتی نوزده سالش شد مادرش بعد از کلی بگیر و ببند طلاق گرفت حالا فقط اون دوتا بودن. زیادی واسه مرد خونه شدن جوون و بی تجربه بود علاوه بر دانشگاهش پاره وقت کار میکرد و نایی براش باقی نمیموند. یه شب که از سرکارش برمیگشت در اتاقش نیمه باز بود و سرو صدا میومد ، اخم کمرنگی بین ابرو هاش نشست و وارد اتاق شد . اوه کاملا فراموش کرده بود که سیستم گرمایشی خونشون نیاز به تعمیر داشته. تو صدم ثانیه اخماش از بین رفت و به مرد رو به روش خیره شد. قد بلند ، پوسته برنزه و موهای شلخته! کای سمت هون برگشت و سکوتی که بینشون شکل گرفت به طرز عجیبی ادامه پیدا کرد. تو نگاه هم چی پیدا کردن؟