جئون جانگ کوک از وقتی که تونسته بود اولین جمله ش رو درست ادا کنه، شیفته ی جفت های حقیقی و سلمیت ها بود. هر نقاشی ای که می کشید، هر اهنگی که می نواخت، همه و همه ش به یه فرد ختم می شد: جفت حقیقی. جفتی که قرار بود توی دهه ی سوم زندگیش ببینه، عاشق هم بشن و بعدش بوم! بعد از چند تا قرار کلیشه ای و لوس تشکیل خانواده بدن و همون "پایان خوشِ" تمام داستان های دیگه رو زندگی کنن. پس فکر کنم الان به خوبی درک می کنید جانگ کوک 15 ساله در حالی که با پدر و مادرش می رفتن تا اجرای پسر دوست صمیمی مادرش (یا اونطور که اونا دوست داشتن صداش کنن: "تهیونگ کوچولوی نابغه") رو ببین، " با دیدن دو چشم ابی سلطه گر که توی ارتفاع 1 متری از سطح زمین قرار داشتن و توی وجودش رخنه کرده بودن، چه احساسی داشت. "اون مال منه!" و این بود اولین دیدار جانگ کوک با الفا کوچولوی سلطه طلبی که ازش 10 سال کوچیک تر بود.All Rights Reserved