من دختر قوى ترين و پولداترين مرد دنيا هستم
دختر كوچولوى لوس بابا هرچيزى خواستم بدون لحظه اى حتى فكر كردن به دست اوردم
اما چى ميشه اگر منم قدرت بيش ترى توى دنيا بخوام و درگير عشق بزرگ به بزرگ ترين دشمن پدرم بشم
اونا منو تبديل به اين چيزى كه الان هستم كردن منو تبديل به قاتل و درغگوى حرفه اى كردن
اما ايا هنوذم برام قلبى براى عشق ورزيدن مونده مى تونم عاشق مردى بشم كه يكبار عاشق بودم و الان به اندازه ى كل دنيا ازش متنفرم مى تونم دوباره عاشق خانوادم باشم و از اين تاريكى هم خودم و هم عشقم رو نجات بدم اما شايد من خود تاريكيم