silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای
  • LECTURES 34,552
  • Votes 6,438
  • Parties 32
  • LECTURES 34,552
  • Votes 6,438
  • Parties 32
En cours d'écriture, Publié initialement juin 07, 2021
+تو دینت چیه ؟ 
_من دین ندارم ! 
+پس کیو می‌پرستی ؟ 
_تورو ...

.....

توی لعنتی ، با رفتنت روحمو ازم گرفتی ، قلبم رو ، احساساتم رو ، غرورم رو 
من بعد تو ذره ذره آب شدم و تو حتی نفهمیدی ! 

...
🍷silverblood ، خون نقره ای 🍷

کاپل : چانبک ، هونهان ، ویکوک ، مارکسون 

ژانر : اکشن ، رومنس ، جنایی , ددی کینک ، خشن ، هپی اند 
....
بیون بکهیون پسر بیست ساله ای که بعد از مرگ پدرش تموم دارایی هاشو میفروشه و به ایتالیا می‌ره تا زندگی جدیدی رو شروع کنه اما چی میشه اگر سر راه یک کله گنده کره ای که رئیس بزرگ ترین باند قاچاق مواد مخدره قرار بگیره ؟


قصد این فیکشن گفتن جملاتیه که به روح شما آرامش بده :)
....

+یول داشتم به این فکر میکردم که ترکیب دستامون چقدر قشنگه ، مثل ترکیب بارون و چمنزار مثل ترکیب نیلوفر و مرداب مثل ترکیب دریا و ساحل حتی قشنگتر از اینا 
_کوچولوی من ترکیب وجود من و تو آنقدر قشنگه که حتی خود خدا هم دیگه نمیتونه مثلش بسازه ...
Tous Droits Réservés
Inscrivez-vous pour ajouter silverblood 🍷🤍🩸 خون نقره ای à votre bibliothèque et recevoir les mises à jour
or
#2مارکسون
Directives de Contenu
Vous aimerez aussi
Coshay / نامیرا, écrit par rominaromina396
87 chapitres En cours d'écriture
فصل 1 احساس تنهایی خیلی خوبه ولی نه وقتی ۱۶ سال طول بکشه بلاخره یه جایی کم میاری ، کنجکاوی قلقلکت میده و دلو میزنی ب دریا و ...فرار میکنی ... ولی همیشه قرار نیست نتیجه ی یک اشتباه بد باشه شاید بشه شروع ی زندگی دوست‌داشتنی و پر ماجرا و شاید عجیب .... بخشی از داستان : پس من چی ؟ پسر کوچیک تر ب صورت مثل برف شوگا نگاه کرد هول شد .." .آلفا ! شوگا بیحرف همون دست جیمین رو سمت لباش برد و خورد . انگشتای عسلی جیمینم همراهش وارد دهنش شد و موج الکتریسیته ای وارد بدن امگا کرد. جیمین مسخ شده به چشمایی ک اگه اشتباه نمی‌کرد برق شیطنت از توش پیدا بود خیره شد کوک مثل بچه ها اعتراض کرد هئونگگگگگ اون مال من بود ‌..من هنوز گشنمه تهیونگ ک سیر شده بود به ویوار پشت سرش تکیه دادو دستی ب شکمش کشید آخيش چ خوب که من سیر شدم کوک با غیض نیم خیز شد : میام میزنمتا تهیونگ با تخسی نگاهش کرد جرئت داری بیا... . . . فصل 2 داستان یه خانوادست ....اما ...آیا یه خانواده عادی ؟ ... . . . +میتونی تصور کنی از پدرت دو سال کوچیک تر باشی ؟! _ مطمئنی پدرته ؟! + اره ..... _ پس دیوونه شدی .. + نمیدونم ....شاید ... . . . زندگی مخفیانه یه خانواده ....و داستان های بینشون ... . . . هیجانی کمدی معمایی کاپل : یونمین / ویمین/ کوکمین/ چانبک / سهونبک /
پلیس من , écrit par SetayeshMohammadi2
13 chapitres En cours d'écriture
خب خب آمدم با یه فیک جدید جذاب و سون سام که باتم هست جیمین بریم سراغ خلاصه (داستان ازین قراره که جیمین یه افسر پلیس خیلی حرفه ای هستش که علاقه زیادی به پول داره یعنینه که پول پرست باشه هااا آرزوی یه زندگی شاهانه داره چیزی که در شاعنش باشه خانواده ای هم نداره ولی بدهکاری به تلب کاراش داره البته پولشونو با بدبختی و عین سگ کار کردن داده و اونا چون دنبال بدنش بودن باید هنوز بهشون پول میداد یعنی تا آخر عمر جیمین ما هم استریت بود و با اینکه پلیس بود و خیلی حرفه ای و رزمی کار هم بود ولی نمیشد چون اونا یه باند بزرگ بودن خلاصه جیمین یه روز پیش رئیسش می‌ره و رعیسش بهش میگه که تو بایت بری به این معمورت و این خیلی حیاتی و سخت هستش پول کلانی هم میگیری که میتونی عالی زندکی کنی جیمین هم قبول می‌کنه و فقط بخاطر پولش به اونجا که می‌ره می‌فهمه همش بازی بوده و اونجا یه جاسوس بوده که جیمین رو لو میده و اونا میفهمند جیمین با اونا در گیر میشه و شکمش تیر میخوره خونریزی شدیدی هم داشتهاینطور میشه که یکی میاد یه چیزایی بهش میگه که هر جا بری میام دنبالت نمیزارم آب خوش از گلوت پایین بره حتا تو زندگی های بعدیت هم و آره میمیره بیدار میشه میبینه تو دنیای انگار افتاده و امگا شده در کل باید بده بعد می‌فهمه که خیلی پولداره همیچی عالی
Vous aimerez aussi
Slide 1 of 10
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌) cover
𝐇𝐀𝐈𝐑𝐎 cover
Coshay / نامیرا cover
𝒇𝒊𝒓𝒔𝒕 𝒎𝒆𝒆𝒕𝒊𝒏𝒈 cover
Who are you? cover
Sorry love cover
/پایان یافته/KOOKV"MY DOCTOR"🍷🔞 cover
CAFUNE cover
پلیس من  cover
monster alpha cover

𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)

55 chapitres Terminé

_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوست‌پسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همه‌اشون رو نامعلوم میکنه و جئون‌ جونگ‌ کوکی که ادعا میکنه فقط یک کافه‌داره و دوست دبیرستان تهیونگه وارد زندگیش میشه اما آیا واقعا جونگ‌کوک همونیه که نشون میده یا چیزهای دیگه ای توی فکرش داره؟