༒︎ Invite Me To Hell ༒︎

دیگه اون بالهای سیاه رو نمیخواست༄
فکر میکرد از بس کثیف و چرک بودن به این رنگ شوم در اومدن༄
همیشه میگفت سیاهی بالهاش بخاطر دودی که از آتیش این جهنم
بلند میشه༄
دلش اون بالهای سفید رو میخواست... اما در قبال خواستش ، خیلی چیزها رو از دست داد...
اعتماد پدر ، بی محلیه ماما #لیلیث و مهم تر از همه ، #بهشت موقتش رو༄

بهشتی که خلاصه میشد توی یک جفت چشم درشتی که برقشون از عشق بود!
🥀

_ #خون گریه کردن؟جالبه ، این جمله رو توی دراماها زیاد شنیدم ، ولی تابحال به چشم ندیدم..

+پارک #چانیول ، مطمعن باش اولین کسی که جلوی چشمات خون گریه میکنه ، کسی که برای تو خون گریه میکنه ، منم!

{کاپل~چانبک.سکای}
{ژانر~رمنس.تخیلی.انگست.کمی طنز}

{آپ : متوقف شده}