تهیونگ با حسرت به چشمای خروشان مردش خیره بود. سریع دستشو از دست هیونگش ازاد کرد و سمت جونگکوک دوید. خودشو تو بغلش پرت کرد و دستای جونگکوک بلافاصله دور کمر پسرش حلقه شد. همونجور که صورت پسرشو به سمت مخالف میچرخوند اسلحه ای که همیشه تو کمرش بود و دراورد و سر تهیونگو رو سینش فشرد تا اون صحنه رو نبینه. !گفته بودم که انتقام تک تک اشکایی که بخاطرت ریخته رو میگیرم؛نه؟!All Rights Reserved