〘 ❤ 🚫 〙
❣𝔽𝕠𝕣𝕓𝕚𝕕𝕕𝕖𝕟❣
اون برادرم بود، هرچند غیرخونی اما ما با هم بزرگ شده بودیم و...
من دلم میخواست ببوسمش، نه اونطوری که اون با محبت لبهای خوشرنگش رو روی گونه هام میذاره...
میخواستم اونها رو با لبهام لمس کنم، دستم رو دور کمر ظریفش حلقه کنم و جسم کوچولوش رو بین بازوهام فشار بدم، اما نه مثل اون که با اشتیاق و کاملاً از روی حس برادرانهش منو بغل میکنه و...
از دوست دختر جدید و احساسات تازهش برام حرف میزنه.
من عاشقش بودم...
میخواستم برای خودم باشه، متعلق به من باشه؛ اما اون من رو فقط یه برادر مهربون و امن میدید.
من امن نبودم. منی که هر لحظه فکر مالِ خودم کردنش، از خود بیخودم میکرد؛ نمیتونستم براش امن باشم!
☙ Genre ⨟ Romance, Angst, Drama, Tragedy, Slice Of Life, Smut
☙ Couple ⨟ VKook, NamJin
┈─┈─┈─┈─┈─┈─┈─┈─┈─┈─┈
♨ @CAFEVKOOK ♨
وقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن
سون سام
زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و......
شروع : ۱۴۰۲/۳/۱۵
پایان : ....
زمان آپ : جمعه ها
این داستان به هیچ وجه واقعی نیست و ساخته ذهن نویسنده می باشد