به پاراگراف اخر رسید و دکمه ی "اصلاح و تعمیم" رو فشار داد تا معادل های جدید حزب رو به تمامی گزارش های بازه ی جولای-اگوست وارد کنه. به محض اینکه کارش رو تموم کرد، اعلامیه ی شروع ناهار رو شنید که بهش می گفت باید از اتاق کارش خارج شه. عینکش رو روی میز گذاشت و با کنی شل کردن کراواتش دستگیره رو پایین داد. کل راهرو پر از ادم بود؛ افرادی که تهیونگ می دونست دروافع "همکاران"ش هستن.
بین کت و شلوار (و هر از گاهی دامن) های سیاه و ابی قدم می زد تا اینکه برخورد یه شونه ی پوشیده از رنگ مشکی رو به کتفش احساس کرد.
از شدت درد شونه ش معلوم بود با شتاب و عجله حرکت می کنه و حتی وقتی به سمتش برگشت، ۲ متر ازش دور شده بود اما خیلی خوب فهمید که اون کیه. اون کمر باریک لعنتی با دو ربان صورتی و مشکی فقط متعلق به یه نفر بود.
رفتن جئون رو برای چند ثانیه نگاه کرد و بعدش با دندون قروچه ی بدی، مقصدش رو به سمت توالت عوض کرد؛ الان به تخلیه ی ذهنی نیاز داشت. کراواتش این بار دو درمه شل تر شد و بعد از وارد شدن به اولین کابین، در رو قفل کرد.
کت طوسی رنگ خودش رو دراورد که اویزون کنه اما وقتی که از یقه اون رو گرفت، برای ثانیه ای چشمش به جیب راستش افتاد، طرفی که به بدن جئون برخورد کرده بود.
یه کاغذ تا شده ی خیلی تمیز و کوچیک توش بود که دیدنش باعث می شد تهیونگ