⇊قسمتــی از فیک -پس همین الان منو بکش! +مُ؟!...(چی؟!) -گفتم همین الان منو بکش! من که به هر حال انگیزه ای واسه این زندگی رقت انگیز ندارم. می تونی منو بکشی و همینجا خاکم کنی! همونجا توی اون باغچه گل سرخ. حداقل جایی که خاک میشم برخلاف زندگیه فلاکت بارم قشنگه. تهیونگ انتظار چنین واکنشی رو از دختر روبروش نداشت! پس متعجب فقط به حرفاش گوش میداد. -چیه؟ شمشیرتو نیاوردی؟! همیشه راهای بهتری هم هست! دست تهیونگ رو که اونو بین دیوار گیر انداخته بود گرفت و روی گلوش گذاشت. -چطوره با همین دستت خفم کنی؟! قول میدم مقاومت نکنم! ╾━─━─━─━°•֎•°━─━─━─━╼ ⇊خلاصــه فیک ֎فیک دارای فصل دوم است֎ در زمانی که امپراطوری شیلا و بویو باهم روابط صلح آمیزی ندارند، چی میشه اگه راهکاری که امپراطوری بویو برای ایجاد صلح انتخاب کرده،به مذاق ولیعهد شیلا خوش نیاد؟ چه اتفاقی میفته اگه یه دختره خدمتکار، ناخواسته وارد بازی بشه که بتونه سرنوشت دو امپراطوری رو تحت تاثیر قرار بده؟ اون موقع که یه دفعه همه چیز طوری پیش بره که اصلا با عقل جور درنمیاد،میشه تصمیم درست رو گرفت؟ اگه از شخص اشتباهی حمایت بشه و این اشتباه به آسونی جبران نشه؟ همه این ها و کلی اتفاقای هیجان انگیز دیگه، قراره در شاهزاده تقلبی رقم بخوره.All Rights Reserved