اون فقط میخواست یه نقاشی بکشه. یه نقاشی رویایی با طعم عشق ساکن در قلبش. ولی انگار مهم نبود که خط ها و رنگ ها چقدر تقلا کنند. مهم نبود چقدر سعی کنه اونا رو موزون جلوه بده. لکه خون هایی که روی کاغذ میچکیدند هر لحظه بیشتر و بیشتر میشدند و به عمق صفحهی سفید نفوذ میکردند. مثل بیگانه ای بودند بی رحم ، که هیچ رنگ و طرحی توانایی ایجاد هارمونی با اون هارو و هیچ وسیله ای توانایی پاک کردنشون رو نداشت. گویا سرنوشت الا رو محکوم به پاره کردن و گذشتن از این صفحهی دفتر نقاشی کرده بود. ژانر: رمزآلود ، رومنس ، دارک🖤All Rights Reserved
1 part