Asir
  • Reads 5,134
  • Votes 758
  • Parts 21
  • Reads 5,134
  • Votes 758
  • Parts 21
Complete, First published Aug 17, 2021
ده دقیقه ای میشد بیدار شده بود و به سقف زل زده بود 

میدونست به محض اینکه پاشو از اتاق بیرون بزاره جیانگ دوباره 

موعضه هاشو شروع میکنه 

ولی خودش بهتر از هر کسی میدونست درواقع انگیزه ای برای بلند 

شدن نداره و جیانگ فقط یه بهونس 

به پهلو چرخید و بالشت کنارش رو بغل کرد

بوی ژان نمیداد ... دیگه هیچ چیز توی زندگیش بوی ژان نمیداد 

نه تختش ... نه لباساش ... نه اتاقش ... نه خونش ...


***
نویسنده: Angle
تایپ: ییبو تاپ
All Rights Reserved
Sign up to add Asir to your library and receive updates
or
#306romance
Content Guidelines
You may also like
Atargatis | آتـارگـاتـیـسـ by zhra_m
6 parts Complete
❀ مولتی‌شات کامل⁶ ᝰ آتارگاتیس ❀ ژانر ᝰ مافیایی . دارک . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗠𝗨𝗟𝗧𝗜𝗦𝗛𝗢𝗧⁶ ᝰ Full ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ Gangs , Dark , smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" ______________________________________ "می‌خوام بهت بفهمونم احساس واقعی یعنی چی. می‌دونی جان؟ وقتایی که با من حرف می‌زنی، اون حسی که باید رو ازت نمی‌گیرم. برام اهمیت نداره که زن داری یا بچه‌ت سال دیگه قراره بره مدرسه..." کمی پیش رفت و برای این‌که به گوش‌های مرد با آن صورت اخم‌آلود برسد، سرش را در حد چند سانت بالا برد. به آرامی لب زد: "اگه لب‌هام رو تکون بدم، یک ثانیه‌ی بعد خبری از هیچ‌کدومشون نیست. همون‌قدر که من به حضورت محتاجم، تو هم به من نیاز داری شیائوجان! فقط دست از مخالفت بردار." مرد بزرگ‌تر سرش را کمی کج کرد. از گوشه‌ی چشم، به مرد کنارش خیره شد و مچ دستی که درحال نزدیک شدن به بند شلوارش بود را میان انگشتانش فشرد؛ سریع، بی‌رحمانه، محکم. هردو با جدیت در چشمان هم خیره شدند و او با خشم غرید: "از صدات، رفتارت، حرف‌زدنت، از هرچی که در مورد تو و خاندان وانگ باشه نفرت دارم. دسته‌ی کفتارها از لاشه‌های مرده تغزیه می‌کنن و بدا به حالت که توی کفتارصفت حتی از گوشت خودت هم نمی‌گذری."
☆°without ugly nerves°• [Chanbaek _ sulay _ kaisoo] by kaidousan
17 parts Complete
اسم فیک:یه زشت بی اعصاب:without ugly nerve کاپل ها:چانبک-سولی ژانر:طنز-رمنس-زندگی روزمره-فلاف-اسمات ..... خلاصه: بکهیون پسریه که توی زندگی واقعیش عاشق کسی نشده. ولی میدونه که گیه. و این به کمک دو تا دوست دیگشه. اما اینکه توی زندگی واقعی عاشق نشده یعنی اینکه بکهیون عاشق،ادمین یه پیج شده! اونقدر درباره ی این پسری که حتی اسمشم درست و کامل بلد نیست و حتی قیافشم ندیده برای دوستاش حرف زده که همشون رو به جنون کشونده! کای میتونست فقط خودشو خلاص کنه که بکهیون برای رسیدن به اون مردک انقدر مغزشونو تیکه تیکه نکنه. حالا بک میتونست به اون ادمین برسه؟!.. .... [[قسمتی از داستان: بکهیون که کم کم بعد چک کردن اینستاش و گلی که دوست صمیمیش یعنی کیم سوهو، کاشته بود، داشت گریش در میومد...شروع کرد دنبال گشتن شماره ی اون نکبت. وقتی بوق اولی خورد و صدای سوهو پیچید توی گوشش،بدون وقفه شروع کرد به داد کشیدن: _سوهو به خاک سیاه نشوندیم لعنتی...اسکل احمق .
You may also like
Slide 1 of 10
Atargatis | آتـارگـاتـیـسـ cover
Condition / شرط cover
☆°without ugly nerves°• [Chanbaek _ sulay _ kaisoo] cover
𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽 cover
injured wolf  cover
𝗪𝗶𝗹𝗹 𝗬𝗼𝘂 𝗠𝗮𝗿𝗿𝘆 𝗠𝗲?!💍 cover
❌ دلبـــر  ❌ cover
𝐘𝐨𝐮'𝐫𝐞 𝐀𝐝𝐨𝐩𝐭𝐞𝐝 cover
Your eyes tell || VK || Completed cover
Our runaway love💘 cover

Atargatis | آتـارگـاتـیـسـ

6 parts Complete

❀ مولتی‌شات کامل⁶ ᝰ آتارگاتیس ❀ ژانر ᝰ مافیایی . دارک . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗠𝗨𝗟𝗧𝗜𝗦𝗛𝗢𝗧⁶ ᝰ Full ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ Gangs , Dark , smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" ______________________________________ "می‌خوام بهت بفهمونم احساس واقعی یعنی چی. می‌دونی جان؟ وقتایی که با من حرف می‌زنی، اون حسی که باید رو ازت نمی‌گیرم. برام اهمیت نداره که زن داری یا بچه‌ت سال دیگه قراره بره مدرسه..." کمی پیش رفت و برای این‌که به گوش‌های مرد با آن صورت اخم‌آلود برسد، سرش را در حد چند سانت بالا برد. به آرامی لب زد: "اگه لب‌هام رو تکون بدم، یک ثانیه‌ی بعد خبری از هیچ‌کدومشون نیست. همون‌قدر که من به حضورت محتاجم، تو هم به من نیاز داری شیائوجان! فقط دست از مخالفت بردار." مرد بزرگ‌تر سرش را کمی کج کرد. از گوشه‌ی چشم، به مرد کنارش خیره شد و مچ دستی که درحال نزدیک شدن به بند شلوارش بود را میان انگشتانش فشرد؛ سریع، بی‌رحمانه، محکم. هردو با جدیت در چشمان هم خیره شدند و او با خشم غرید: "از صدات، رفتارت، حرف‌زدنت، از هرچی که در مورد تو و خاندان وانگ باشه نفرت دارم. دسته‌ی کفتارها از لاشه‌های مرده تغزیه می‌کنن و بدا به حالت که توی کفتارصفت حتی از گوشت خودت هم نمی‌گذری."