"با گذشت پنج سال از زندگیشون در نروژ، دلتنگی باز هم سراسر وجودش رو در بر میگرفت! کم حرفی نبود، برای باهم بودن و داشتن خانواده سه نفرشون باید قید خیلی چیز هارو میزدن! خانوادش، کشورش، دوستاش... ولی به هیچ وجه احساس پشیمونی نمیکرد؛ حضور جونگکوک برای جبران همه ی این دلتنگی ها کافی بود. با وجود سرمایه ی کمی که با خودشون به اون کشور اورده بودن سخت تلاش کردن تا بتونن صاحب یک ساختمون دو طبقه تو اوسلو بشن، طبقه اول کافه و طبقه بالا یه خونه نقلی برای سه تاییشون بود. فضای دنج کافشون رو دوست داشت... عاشق عصرهایی بود که برای جونگکوک و سوکجونگ، پسر کوچیکشون کیک میپخت و همسر و فرزندش تمام مدت به کارهاش خیره میشدن و اخر سر بخاطر خوشمزگی همیشگی کیک هاش تحسینش میکردند! لبخند شیرین فرزندشون و خنده های جونگکوک تنها دلیل خوشحالی جین بود!" ... کاپل: کوکجین ژانر: رمنس، فلاف، اسمات، قسمتی از زندگی Writers: Jina, Vill - پایان یافته -All Rights Reserved