• میانجو
『کاپل: ییژان』
『ژانر: کرایم، انگست』
『نویسندگان: میلین و ایبو』
خلاصه:
هردوی ما مثل تکتک افراد دیگهای که روزی روی این زمین زندگی کردن، نقابی به چهره داشتیم اما در مقابل هم مجبور بودیم حتی از چیزی ضخیمتر استفاده کنیم تا شاید بتونیم یه روز بیشتر عاشق بمونیم. مدت طولانیای گذشت، نقاب من بیاندازه محکم و درخشان بود، باشکوهترین چیزی که هرکسی میتونست به عمرش ببینه و هرروز بینظیرتر از قبل میشد اما... بالاخره تو شکوندیش. من هیچوقت نمیبخشمت.
میانجو یعنی نقاب، کاری میکنم هیچوقت از یاد نبریش.
یه ولیعهد امگا که باید با پسرعموی آلفاش که تا حالا ندیدتش ازدواج کنه و پادشاهی رو بهش بده، این تنها راه زنده موندنشه...!
ژانر: تاریخی، درام، امگاورس، اسمات
کاپل: ییژان
***توجه***
این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعیت نداره!🙄
قسمتی از داستان:
[لبهاش فقط یه نفس با ژان فاصله داشتن که متوقف شد و تو همون حالت آروم گفت:
+ژان؟!
ژان خجالتزده و مست از رفتار ملایم آلفاش گفت:
_ب...بله... سر... سرورم؟
+این لبها... قبلا... لمس شدن؟!
ژان متعجب و مبهوت گفت:
_سر... سرورم... هی...هیچ... کس... تا حالا... طوری که شما... لمسم میکنید... من رو... لمس... نکرده...
با شنیدن این حرف، گرگ ییبو غرش سرشار از غروری کرد که گرگ ژان رو خوشحال میکرد...]