"بی خواب بود مار،بی تاب بود مار.گاهی گره گرفته به تن، تند میخزیدگاهی ز خشم چنبره میزددر خویش میتپید.چون با تن زمینپیوسته بود مارپیش آمد بلا را دانسته بود مار.آسیمهسر، رمیده، به هر سوی میپریدوحشت میآفرید.آن ساکنان غافل کاشانهکشتند مار راو آسودهدل به خانه نشستند.ناگه زمین به لرزه در آمدواریز داد بر سرشان روزگار را ...خرداد ۱۳۶۳ "All Rights Reserved
1 part