در اینجا، من مایلم به یک جنبه اصلی بپردازم: به مارکسیسم به مثابه یک مکتب فکری، ترکیبکننده دیالکتیکی تئوری و عملی که از نام کارل مارکس گرفته شده، و اغلب تصور میشود انگلس در آن یک نقش ثانویه ایفاء نموده است. این نادرستترین نتیجهای است که شخص میتواند بگیرد. خلاف این در روالی مشهود است که انگلس دیالکتیک موجود در همه جوانب زندگی اجتماعی را در آثار خود نشان داد. هر یک از این آثار به شايستۀ بازخوانی دقیق در بستر پیشرفت تمدن بشری و کشفیات راهگشای علمی جدیدتر نیاز دارد.