👥: Yoonmin 👹: horror _________________________________________ صاف رو زمین فرود اومد و جلوش زانو زد ، پنج انگشتش رو آورد بالا و با هر قانون یکی رو پایین می آورد: می ریم تو اتاق ایینه ، چشمات رو می بندی و سه بار دور خودت می چرخی ، ده ثانیه وقت داری فرار کنی جیمین انگار هنوز بخودش نیومده بود و تو هپروت سیر می کرد , اون فقط نه سالش بود ، چرا باید گیر هیولای زیر تختش می افتاد؟ با شنیدن کلمات بعدی یونگی تمام اعضای بدنش گوش شدن و مشغول به شنیدن ، اون بچه زرنگی بود . : اگه بتونی تا فردا گیر من نیوفتی می زارم بری همین کافی بود تا جیمین کمی از درخشندگی صورت رو به دست بیاره اما با ادامه جمله مرد ، نابودی رو با بند بند وجودش حس کرد . مرد لبخند خبیثی زد و دستش رو روی شونه جیمین گذاشت : اما اگه گیرت بیارم..... _________________________________________ ❌لطفا کسانی که فوبیا دارن مثل : ترس از تاریکی ، مکان های تنگ ، حشرات ، خون.....، و روحیات لطیفی شون تحمل اینجور داستان ها رو نداره لطفا نخونن❌🔞